-
یعنی چه!!!!!!!
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 14:35
اول: جمعه یه آقای کاندیدای نمایندگی مجلس اومده و هر چی از دهنش در اومده به دانشگاه ما و دانشجو هاش گفته. منظورم دانشگاه پیام نوره. گفته که ما اصلا قبولش نداریم. مدرکش نمیدونم چی معتبر نیست . ما اونا رو قبول نداریم. اونوقت اییییینهمه پیام نوری اونجا بودن و هیچ کدوم حرفی نزدن. درسته که این دانشگاه مشکلات زیادی داره اما...
-
یه روز بارونی
دوشنبه 1 بهمنماه سال 1386 11:57
سلام اول: امروز یه روز بارونی بود. خیلی وقت بود که منتظر یه همچین روزی بودم. اما امروز با روزای دیگه فرق داشت. سه روزه که هوا ابریه و داره بارون می باره ( خدایا شکرت ). ولی امروز یه چیز دیگه است. صبح که بیدار شدم داشت بارون می بارید. رَخ مه گرفته بود. پَر هم همینطور. کوه شب که اصلا معلوم نبود. خیلی زیبا و رویایی. با...
-
قصه های من و خونه۱
جمعه 21 دیماه سال 1386 23:20
هر چی رفتم خوابگاه زندگیم عوض شده. آدمای جدید، شخصیت های جالب همه برام هیجان انگیز و خوشاینده. اونجا با چند تا از بچه ها که همشون عین خودم کشته ی دیوونه بازین خیلی شیطونی می کنیم. جلو مردم عین بچه آدمیم ولی وای به وقتی که خودمون باشیم. قصه های من و خونه هم داستانهای شیطنت های ماست. شاید یه کمی از نظر کسایی که بزرگن...
-
نمی دونم
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 12:15
سلام نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است و انگار ولیکن بال پروازم شکسته است......... انقدر حرف تو دلمه انقدر می خوام بگم که نگو. مثل آدمایی هستم که خیلی وقته که یه دوست عزیز رو ندیدن و حالا کنار هم نشستن ولی از شوق نمی دونن چی بگن! یه اضطراب خوش و بی صبری. یه کمی هم بغض کردم. بی...
-
همچنان ادامه داره..........
جمعه 2 آذرماه سال 1386 15:22
سلام به همه نمی دونم چی بگم. دستام زیاد به نوشتن نمی ره. ولی نمی خوام که اینجا رو همینجوری ول کنم. هیچ خبر خاصی ندارم. نه اتفاق خاصی نه خاطره ای هیچی. فقط اینکه الان واسه خاطر این سرعت ایتنرنت اعصابم بهم ریخته و بعدش هم اینکه باید بشینم و یه برنامه بنویسم و تقدیم کنم به استاد و هر کاری می کنم برنامه کار نمی کنه. بعدش...
-
گر..............
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 22:33
گر ز آزردن من بود غرض مردن من مردم آزار مکش از پی آزردن من نفس بکش توی حیاط نشسته بودم. هر چی می تونستم نفس می کشیدم. نفس عمیق. آخ که قدر خوب و لذت بخشه. عجب هوایی!! نفس بکش نفس بکش اینجا نفس غنیمته............ تا به حال فکر نمی کردم که زیاد فرق داشته باشه. چه ارامشیه توی هوای اینجا. فارغ از هر دغدغه فکری. چشاتو ببند...
-
خونه
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 17:04
سلام به همه خوبین همه من دلم تنگه برای همه کس برای همه چیز دلم خواهر و برادرام رو می خواد دلم همتون رو می خواد گفته بودم که دیگه کم میام حالا دیگه اصلا نمی تونم بیام نه میام ولی دیگه خیلی کمتر . مگه میشه مگه میشه مگه میشه ترک وطن کرد؟؟؟؟ همتون رو خیلی دوست دارم. کلاسها شروع شده و من خوابگاهم . کافی نت هم متاسفانه از...
-
نمی دونم
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 00:40
سلام به همه دوستای خوبم خیلی وقته که نبودم خیلی وقت هم نیستا یه ماهی شاید بشه. خیلی دوس داشتم بیام از دوهفته ای که اصلا نیومدم خیلی سعی کردم. به امید خدا تا یه هفته دیگه باید برم. البته بر می گردم. ولی خوب مثل سابق نمی تونم بیام. واسه همین می خواستم یه جورایی خودمو ترک بدم. اما مگه میشه. از هر چی دست بکشم از این دنیای...
-
کلاغهای زیاد
شنبه 10 شهریورماه سال 1386 18:32
سلام یه کلاغ چهل کلاغ. هممون خوب معنیه این جمله رو میدونیم و در نظر ما اصلا کار خوبی نیست. ولی نباید اینجوری فکر کنیم. چون این آقا کلاغه خودش یکدفعه که چهل تا نمی شه. بذارین بگم: فکر کنین یه اتفاق هیجان انگیز براتون بیفته. یا یه خبر داغ شنیدین. وقتی میخواین اون خبره رو به یکی بگین یا اون اتفاق رو برای یه نفر شرح بدین،...
-
خوشبختی
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 18:47
سلام اول: من خوشبختم. یه آدم دیگه از زندگیش چی میخواد؟ بهترین نعمتی که خدا به من داده خونواده منه. من عاشق خونواده ام هستم. هر چی که خدا رو شکر کنم بازم کمه. با اینکه بابام رفته و دلم براش خیلی تنگ شده، اما بازم خوشحالم. از رفتن اون خوشحالم.اشتباه نکنین. من عاشق پدرم بودم و هستم. خوشحالم از اینکه توی لحظای دلتنگی و...
-
نقطه چین
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 00:45
سلام . .. ... .... ..... ...... ....... ........ ......... .......... ......... ........ ....... ...... ..... .... ... .. . نقطه. سر خط: نقطه چین نقطه چینهای زندگی. یه سوال: زندگی نقطه چین داره؟ اگه داره چیه نقطه چینای زندگی؟ اصلا اینکه بگیم زندگی نقطه چین داره یعنی چی؟ اگه هم نداره، هیچی. ولی فکر میکنم داره. فقط نمی...
-
نخلستون
شنبه 20 مردادماه سال 1386 16:13
سلامی دوباره . یه سلام پر از خوشی. یه سلام پر از درختای نخل. چیه دارم مثل مجری های تلوزیون سلام میکنم؟!! اخه دوباره الکی خوشم. امروز صبح بالاخره رفتم توی نخلستونا. صبح کله سحر بیدار شدم و رفتیم. با مهلا رفتیم. البته ساعت 5.15 دیگه کله سحر نیست و هوا روشنه.خدا خیرش بده مهلا رو که با من اومد. البته اونم یه دختریه که دست...
-
سفر
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 00:11
سلام خوبین همه خدا نکنه من یه روز برم جایی اون وقت میشینم و سه صفحه مینویسم که این کارو کردم و اون کارو کردم و اینجا رفتم و .......... خوب امروز هم یکی از اون روزاست که بعد از عمری دوری از .... هی صبر کنین دوری از چی؟ من که نمیدونم. اصلا بگذریم خوب کجا بودم؟ اهان بعد از عمری ما رفتیم بندر و کلی خوش گذروندیم. چجوری؟...
-
زندگی
جمعه 29 تیرماه سال 1386 00:24
سلام شاد و شنگولم امروز. حس میکنم هیچ چیزی نمی تونه امروز منو غمگین کنه. اتفاقی نیفتاده. همینجوری الکی خوشم. خوبه همینجوری خوش باشی. و حس کنی هیچی نمیتونه باهات بجنگه. یه کمی دلم یه جوریه. حرفهای داداشم ........ فکر اون........اینکه ناراحته............ هی زندگی........... چند وقت پیش یه جایی توی این دنیای مجازی، یه...
-
دلم................
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 23:26
سلام یه جورایی دلم گرفته. هم یه کمی دلم گرفته و هم شادم! دو احساس متضاد رو با هم دارم. انگاری دلم میخواد بهونه بگیره و یه کمی گریه کنه ولی بهونه ای پیدا نمی کنه. خیلی وقته که گریه نکردم. شاید بگین این خیلی خوبه ولی برای من این خوب نیست. این یعنی دلم داره سنگی میشه. میخوام دلتنگ بشم. میخوام غم انگیز بشم. بی احساسی بد...
-
یاد ایامی که ..........
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 00:35
سلام خیلی تنبل شدم یه هفته میشه که هیچی ننوشتم. این روزا زیاد دستم به نوشتن نمیره. البته میتونم یه مشت اراجیف پشت سر هم کنم. دلم میخواد خوب بنویسم. بالاخره پس از گذشت چند وقت تموم شد. امروز اقا معلم زحمت برقش رو هم کشید. خوشگل شده. خداییش اقا معلم خیلی کمک کرد. منم هی بهش میگفتم کارگرمی تو !!!!! مژده مژده : من دوربین...
-
کاشکی این عنوان یاداشت نبود !!!!
جمعه 8 تیرماه سال 1386 21:33
عجب درسیه درس مدرسه قصهی جبر و شیمی هندسه میرن بچه ها از اونا فقط کارنامه هاشون بجا می مونه کتاب و دفتر های مشقمون خطی نخورده هنوز سفیده چه زود تموم شد مدرسه هامون چیزی نمونده از خوشی هامون نیمکت ها خالی بچه ها نیستن همشون رفتن اینجا نموندن کلاس تعطیل شد همگی رفتن نیمکت ها خالی بر نمی گردن میرن بچه ها از اونا فقط...
-
عنوانی نداره
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 07:08
اول: سلام دوم: ممنونم از همه دوستایی که خیلی مهربونن و بهم سر زدن و دلداریم دادن. سوم: فکر کنین 15 روز تا یه ماه دیگه مونده به کنکورتون. زیاد هم درس نخوندین. البته خوندین ولی خوب همیچین وارد نیستین. توی یه همچین موقعیتی هر کسی باشه میشینه توی خونه و مثل بچهی آدم درس می خونه. اما یه آدمی مثل منم...
-
بابا
سهشنبه 15 خردادماه سال 1386 22:47
نمی خواستم چیزی بگم می خواستم اینا رو برای خودم نگه دارم میخواستم همیشه مال خودم بمونه نه کس دیگه ای ولی امروز اتفاقی افتاد که تا مرز انفجار منو پیش برد . یه ادم احمق اومده به بابام مرد بزرگی که الان یه ساله که رفته پیش خدا توهین کرده هنوز نمی دونم چی نوشته و نخوندم اما با شنیدن این حرف ...............................
-
تیک تاک
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 00:37
تیک.... تاک...تیک ..تاک..تیک. تاک.تیک تاک تیک تاک تیک تاک ............ صدای ساعته که اینجوری می گه. داره چی میگه؟ شاید از گذر عمر حرف می زنه. نه گذر عمر رو خیلی چیزای دیگه هم می تونن ازش بگن لازم نیست یه ساعت کوکی اینا رو برام بگه. تیک تاک لالایی شبانه من بوده خاطرات یه زندگی خوب و با خدا بوده شبا با صدای اون می...
-
لار
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 22:47
بسم الله الرحمن الرحیم من وبلاگ می نویسم تا پایان حیاتم !!!!!! چند وقته که وبلاگم یه حال و هموای کسل کننده گرفته البته قبلا هم همچین شادی آور نبود ولی خوب از الانی که هست بهتر بود می خوام قالبش رو عوض کنم بعدش کلی تغییرات دیگه هم روش انجام بدم همه اینا به کنار دلم میخواد مطلبهاییی که می نویسم جوری باشه که دوس داشته...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1386 16:15
سلام به همه دوستای گلم نمی دونم چی بگم خیلی دلم گرفته. یه چیزی روی دلمه کاش می شد لحظه ها را پس گرفت ................. به قول یکی از دوستام از غم نوشتن ساده است. خیلی سعی کردم که از غم نگم اما نشد!! از دریا پرسیدم که این امواج دیوانه تو،از کرانه های دریا چه می خواهند؟ چرا اینسان پریشان و دربدر،سر به کرانه های از همه...
-
پوچی
جمعه 21 اردیبهشتماه سال 1386 23:15
امروز توی آشپز خونه داشتم سیر ها رو تکه می کردم که ذهنم به طرف پوچ بودن اونا روفت می دونین اگه پیاز سیر رو یه مدتی همینجوری بذاری تا یه مدت طولانی خراب نمی شه اما کم کم شروع میکنه به توخالی شدن یعنی پوچ میشه و فقط پوستش باقی می مونه بر عکس مواد دیگه ای که کپک می زنه و می گنده ما آدما هم همینطوریم. اگه تا زمان خاصی...
-
....
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 14:56
خوشا به حالت ای روستایی چه شاد و خرم چه با صفایی در شهر ما نیست جز دود ماشین دلم گرفته از آن و از این در شهر ما نیست جز داد و فریاد خوشا به حالت که هستی آزاد ای کاش من هم پرنده بودم اونوقت از اینجا پر می گرفتم و می رفتم به یه جای دیگه !!!!!!!! نمی دونم کجا اما نه زیاد هم نمی خوام که جای دیگه برم دلم می خواد پرواز کنم...
-
کوه
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 00:15
سلام قبل از هر چی میخوام بگم که ببخشید که اینهمه نوشتم و بهتره که افلاین اینا رو بخونین ممنونم شب بود ماه پشت ابر بود قرار بود بریم بندر اما به دلیل مشکلات مالی و اعتباری برنامه هامون بهم ریخته بود خیلی ناراحت بودم دلم میخواست که برم . خیلی عصبانی بودم از کسی عصبانی نبودم ولی اعصابم بهم ریخته بود . داداشم اومد خونه و...
-
هی .............................
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 15:15
سلام هی ............................. داره میگذره قدر عجله داره واسه تموم شدن،واسه رفتن، واسه ..................... به کجا چنین شتابان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم بذار بره، بذار تموم بشه، بذار بمیریم مگه چیه ؟؟؟ خدا حافظی چیزیه که همه مون باید بکنیم . اشتباه نکنین من الان نمی خوام خداحافظی کنم ....
-
بهار
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 11:17
نرم نرمک می سرد اینک بهار خوش به حال روزگار .......... سلام اول: ما همچنان در سرگردانی و بی خانمانی بسر میبریم . وقتی به خودم نگاه میکنم یاد کسی می افتم که سالیان دارزیست که از خانه اش دور افتاده و میون زمین و هوا معلق ........ بد جوری بحران زده شدیم و هیچ جا رو خونه خودمون نمی دونیم نمی دونم فقط من اینجوری ام یا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 23:42
روی سکوی کنار پنچره همه شب جای منه چند ورق کاغذ و یک دونه قلم همیشه یار منه کاغذای خط خطی از کنار در باز پنجره می پرن توی کوچه سر حال از اینکه آزاد شدن نمیدونن که اسیر دل سنگ باد شدن دیگه بیداری شب عادتمه همدم سکوت و تنهایی من تیک تیک ساعتمه ....................... خیلی این ترانه رو دوست دارم منو با خودش کجاها می بره...
-
عکس
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 16:18
سلام هنوز هم اینجام خونه خودمون . دلم واسه خونه ی بی بی تنگ شده . فکر کنم وقتی شما دارین این مطلب رو می خونین من خونه بی بی باشم قرار بود که عکسهایی از خونه بی بی براتون بیارم اینم از عکسها خونه مادر بزرگه هزار تا قصه داره هر چی نشستم خود مخمل نیومد آخرش مجبور شدم عکس پسر عموش رو بذارم یه دوستی دارم که تازه باهاش آشنا...
-
سکته ، نقاشی ، گوجه
پنجشنبه 10 اسفندماه سال 1385 12:48
سلام اول: امروز یه ضد حال بزرگ خوردم.دست نوشته هام همشون گم شدن نمی دونم کی اونا رو حذف کرده می دونم کار کیه ولی هیچ مدرکی برای اثبات حرفم ندارم حالا دنبال یه وکیل خوب می گردم تا بتونم انتقام خودم رو بگیرم . وای نه الان متوجه شدم که کلی عکس هم داشتم که خودم درستشون کرده بودم هیچکدومشون نیست نه ............ اگه بدونم...