خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

عنوانی نداره

اول:

     سلام

 

دوم:

     ممنونم از همه دوستایی که خیلی مهربونن و بهم سر زدن و دلداریم دادن.

 

سوم:

      فکر کنین 15 روز تا یه ماه دیگه مونده به کنکورتون. زیاد هم درس نخوندین. البته خوندین ولی خوب همیچین وارد نیستین. توی یه همچین موقعیتی هر کسی باشه میشینه توی خونه و مثل بچه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آدم درس می خونه.

اما یه آدمی مثل منم پیدا میشه ( البته اگه داداشم نگه که تو که آدم نیستی تو یه پرنده‌ای ) که توی این چند روز و دقیقه‌های آخر بیاد و به جای درس خوندن، خونه رو رنگ بزنه.

 

چهارم:

        رنگ زدن خونه دیگه به آخرش رسیده داره تموم میشه دیگه. کلاسهای کنکور هم شروع شده و طول روز وقتم رو با کلاس گذاشتن ...نه .... کلاس رفتن میگذرونم. شب عصر که میام خونه شدم مثل یه میت. هوا هم که شکر خدا بس ناجوانمردانه گرررررم است. تازه کار من شروع شده لباس کارم رو میپوشم و میرم روی بشکه حالا رنگ نزن کی بزن. سر تا پای لباسم رنگی شده. خوشم میاد ازش. اصلا من تو لباس کار خیلی راحتم!!!!

 

پنجم:

       اگه باز از روزگار دلت گرفت        لحظه‌هات ثانیه‌هات ابری شدن        بیا با من     بیا بامن

       نمی دونم بچه ها به من امیدواری میدن یا اینکه نه واقعا اینجوری هست. بهم میگن اگه این سه هفته رو مثل بچه خوب درس بخونم حتما قبول میشی و یه چیز خوب هم قبول میشی. خدا کنه بتونم بچه خوب بشم. 

 

شیشم:

        حرفهام تموم شدن ولی از ترتیب رنگها خیلی خوشم میاد واسه همین همینجوری می نویسم این چند تای آخر رو. یادش بخیر آقای امیری دبیر فیزیک مون وقتی داشت ترتیب رنگها رو می گفت، حروف اول رو کنار هم گذاشت و یه کلمه ساخت و بهمون گفت اینجوری یادتون نمیره. واقعا هم همین طور شد.

 

هفتم:

        خداحافظ