خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

دنیا عوض شده...

دنیا عوض شده. همه چی عوض شده!! انگار همیشه یه غم و ناراحتی هست. یه غصه ای که قبلا نبود. تو صورت تک تک بچه ها که نگاه می کنم اثار خستگی رو میشه دید. این موضوع به اطرافیان نزدیک ختم نمیشه. دوستام هم همینجوری ان. دنیا عوض شده. همیشه دلتنگم. همیشه دلگیرم. همیشه یه حسی دارم که یه تنهایی توشه.

احساس ناتوانی می کنم. قبلا فکر می کردم می تونم جو بد اطرافم رو عوض کنم. ولی الان دیگه نه. شور و شوق من کافی نیست. سعی و تلاش من کافی نیست. یعنی منم باید با این جریان برم؟ نه نمی تونم. خلاف جریان رو چی می تونم برم؟ ناتوانم. همینجوری ایستادم. بدون هیچ حرکتی! تا کی میتونم بایستم؟

خدایا اون دنیایی که توش خوبی بود چی شد؟ حس می کنم دور و طرافمو سیاهی گرفته. هر طرف که نگاه می کنم تاریکه. چکار کنم. کجا برم؟