خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

سفر

سلام
خوبین همه
خدا نکنه من یه روز برم جایی اون وقت میشینم و سه صفحه مینویسم که این کارو کردم و اون کارو کردم و اینجا رفتم و ..........
خوب امروز هم یکی از اون روزاست که بعد از عمری دوری از .... هی صبر کنین دوری از چی؟ من که نمیدونم. اصلا بگذریم خوب کجا بودم؟ اهان بعد از عمری ما رفتیم بندر و کلی خوش گذروندیم. چجوری؟ خوب الان میگم.
قبلش بذارین بگم که الان من به صورت خمیر در اومدم و نصفم نیست. آخه انقدر هوا گرم بود که نصف شدم. الانی روی میز کنار صفحه کلید نشستم و دارم با می نویسم و تازه دستم هم درست نمیرسه به همه جا و کلی اینور و اونور میرم. امیدوارم که تا فردا خوب بشم.
خوب تا کجا گفتم؟ اهان بعد از عمری، از این کلمه عمری خوشم میاد بذارین دوباره بگم. بعد از عمری، رفتیم دیگه. خوب برای تفریح که نرفته بودیم. ولی خوب نه اینکه ما خیلی مهم شده ایم و همه از ما امضا می خواهند، فقط برای چند تا امضا رفتیم. امضا کردن که وقت نمی گیره برای همین دست خواهر و برادرا رو گرفتیم و گفتیم می خواهیم برویم بازار. خوب بیچاره ها هم حرفی نزدن و قبول کردن. البته بماند که خودشون هم میخواستن خرید کنن. اولش رفتیم طلا فروشی.... بذارین بقیه این قسمت رو نگم آخه زبان از گفتنش قاصره و دستان هم ناتوان.
یه بار دیگه بگم عمری؟ بعد از عمری................
تا ساعت 12 فرصت داشتیم. تاکید سخت شده بود که ساعت 12 بمب رو بایستی خنثی کنید و اگه دیر بشه همه رفتیم هوا. ما هم سریع کارمون رو انجام دادیم. خدا نصیب نکنه، این خواهر ما بعد از عمری.... میخواد بره مسافرت و حالا توی اون گرما هی ما رو دنبال خودش میبرد اینور و اونور تا بالاخره خریدش رو کرد. حالا نوبت من بود. تا خواستم یه کمی توی مغازه ها چرخ بزنم دیدم ای دل غافل نیم ساعت دیگه بمب منفجر میشه و ما هنوز کلی کار انجام نشده داریم. ضرب العجلی برام تعیین کردن و گفتن یه ربع فرصت داری خرید کنی والا ولت میکنیم تا گم شی!!!!!!!!!! منم بدو بدو همه رو انجام دادم. بیچاره من.
ده دقیقه دیگه مونده بود که داداشم گفت بریم زیتون من کار دارم. سه تایی ریختیم سرش که آره میخوای ما رو معطل کنی و دیر شده و .....از این حرفها. بیچاره داداشم.
رفتیم. خداییش اگه توی بندر بهشت باشه همین بازاراست. انقده خنک بووووووود. ولی خوب به همون اندازه هم گرووووووونه جنساش.
داشتیم میرفتیم که ییهو داداشم یه چیزی یادش اومد. گفتم بریم به اون لوازم تحریری اون رو خیابون. رفتیم . از دیدن لوازم تحریری من همیشه زوق میکنم. کلی چیزای خوشگل دارن. به کتابای بچهگونه نیگاه میکردم که به ذهنم رسید که یه کتاب واسه داداش کوچولوم، همونی که مرغ داره) بخرم. نمی دونم چرا همش چشمام دنبال کتابای رنگ آمیزی بود. خواهری بهم گفت چرا اینا رو بر میداری؟ اون که سال سومه دبستانه رنگ آمیزی میخواد چیکار؟
یه نیگاه به ساعتم انداختم دیدم ای دل غافل یه دقیقه دیگه بمبه منفجر میشه و ما هنوز نرسیدیم. حالا ما هی میرفتیم این رو خیابون و او رو خیابون. قصد کشتن داداشم رو کرده بودیم که نجات پیدا کرد و بالاخره رفتیم خونه. البته خونه داداشم.
وقتی رفتیم، بمبه رو زودتر از ما رسیده بودن و خنثی کرده بودن.
نشستیم و کلی با هم حرف زدیم و کلی بگو و بخند. بعدش هم یه نهار مفصل نوش جان کردیم و دوباره گفتمان کردیم با همدیگه. یه مجله بود که توش فال حافظ بود. ما هم یکی یکی به نوبت فال گرفتیم. وای فال من عالی بود. کلی ذوقیدم.
اووووووف نفسم بند اومد از بس یه ریز حرف زدم.
مگه مجبوری اینهمه حرف میزنی؟
اره عقده دارم خیلی وقته که اینهمه حرف نزدم. اصلا به تو چه مگه تو فضولی؟
اره . اصلا دوس دارم فضولی کنم تو کار تو
برو تو کار یکی دیگه فضولی کن
نمیرم
برو
نمیرم
یبتنتنیتنتینکینتبنتنیتبنیت
خودتی ثیتادزذتباتاابنااشتا
ببخشید این همش میاد اینجا حرف اضافی میزنه
خوب کجا بودیم؟ ولش کنین مهم اینه که من اومدم خونه و دوش گرفتم و چند تا از گل سرای خوشگلمو که امروز خریدم زدم تو موهام که هی تو چشم نیاد. آخه انقده کوتاهشون کردممممم. بچه ها میخوان یه اسم دیگه روم بذارن. میگن حالا پسر شدی. میگن یه داداش دیگه داریم حالا.
مامانم بعضی مواقع منو با داداشم اشتباه میگیره.
راستی یه اسم پسرونه بگین که به من بیاد و خوشگل هم باشه.
خوب همین دیگه
اگه می خواین همیشه اییییییینهمه بنویسم دعا کنین من زود به زود برم بیرون. اگه نه هم میتونین از خدا بخواین که دست و پاهام بشکنه که نتونم بیرون برم!!!!!!!!!!!!
خداحافظ
یه چیز دیگه یادم اومد بگم؟
این خواهر زاده ما خیلی بامزه تشریف دارن. میدونین همش میاد پیش من و گل سرای منو میخواد برداره. پسره هااااا . بچم دو سال ونیم بیشتر نداره. بهش گفتم برات چی بخرام میگه از اینا. و اشاره میکنه به گل سرم. تازه ناخوناش رو هم همیشه لاک میزنه. وقتی که چادر رو سرش میکنی دیگه میشه یه دختر ناز و مامانی. به خواهرم میگم اگه یه وقت دلت خواست دختر داشته باشی یه چیزی سر این بچه کن میشه یه دختر ناز.
همین دیگه
فقط یه چیز دیگه خوب؟
من بالا خره فردا میخوام برم توی نخلستون. راستش رو بخواین کسی باهام نمیومد از اونجایی که یار در همسایگی و ما دور جهان میگردیم، مهلا جون بهم پیشنهاد داده که با هم بریم. خب منم با کله قبول کردم و فردا صبح کله سحر میخوام برم.
خب ایندفعه دیگه واقعا خداحافظ
پ.ن:یه دوست خوب به نا علی اقا توی پست قبلیم برام یه نظر گذاشته بود دلم میخواد اینجا باهاش حرف بزنم
سلام
خیلی برام جالبه کمتر کسی رو مثل خودم دیده بودم
کاشکی شما هم وبلاگ داشتین تا من میتونستم برادر دوقولوی بزرگتر از خودم رو بیشتر بشناسم
سلام منو به خانمتون برسونین

نظرات 29 + ارسال نظر
علی سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:46 ق.ظ http://www.blue1368ss.blogfa.com

سلام به سروناز عزیز
خوبی خواهر کوچولو
وب بسیار زیبایی دارین
داستانات واقعیه
سر به کلبه من هم بزن.

سلام علی اقا
ممنونم
داستان نیست واقعیه
همش رو یعنی خوندی شما؟؟
چشم

سروناز سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ق.ظ

سلام به همه
میخواستم بگم که دلم میخواد به نظرهاتون پاسخ بدم
اگه دوس داشتین بیاین بخونین

سلام به خودت!!! خوب همه دیدن و شنیدن حالا برو بخواب دیگه
به تو چه که مردم چی دوس دارن؟

نیکو سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:03 ق.ظ http://banoo-b.persianblog.ir


سلام خواهر کو چولو
خوبی عزیزم ؟
پست شما رو خوندم قشنگ مینویسی به دل میشینه بعد عمری.................... امیدوارم نخلستون هم بهت خوش بگذره

راستی فکر می کنم امروز نتایج کنکور و رتبه ها میاد برات ارزوی مو فقیت دارم عزیزم
ممنون که بهم سر زدی (گل)

شاد باشی

سلام نیکو جون
مرسی
اره بعد از عمری..............
اره اومده ممنونم

علی سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ق.ظ

سلام
(اینو فقط واسه خودت مینویسم لطفا حذفش کن باشه . جون من؟)
خیلی جالبه خداییش من هم از دو تا مغازه خیلی خوشم میاد و همیشه الکی به هر دو سر میزنم یکی لوازم التحریریه و یکیش هم ابزار فروشی. جالبه نه؟
ممنون که منو برادر خودتون میدونید . شاید هم واقعا برادر همیم ها ؟نه؟
دوم هم اینکه من بیشتر وبگردم تا وب نویس آخه وب نویسی سوژه میخواد و با یکی دوتا سوژه که نمیشه وبلاگ نوشت. شاید هم یه روزی این کار رو کردم البته اگه نوشتم آدرس رو هم بهت می دم .
میخوای منو بهتر بشناسی خوب من عین خودتم حتی خونمو خودم نقاشی کردم اون هم آبی و سفید جالبه نه؟
بعدش هم خیلی دارم میحرفم نه؟ خانوم جان هم سلام داره
راستی اولین نفرم نه ایول به خودم

صدر سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:11 ب.ظ http://khodkar.bogsky.com

سلام!
واقعی بودنش و می شه حس کرد!
موفق باشی
صدر

سلام
چه خوب میخواستم همتون گرمای بندر رو حس کنین
ممنون
سروناز

شاذه سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:44 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام سروناز خانوم گل بلبل
به به رفتی نخلستون یاد ما هم بکن. من عاشق نخلستونم.
پسر چهار ساله ی منم عاشق عروسک بازیه:)

سلام شاذه خانوم گل پرستو!!!
چشم حتما
چه بامزه. بگو بیاد با هم بازی کنیم

*+*+*سارا*+*+* سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:33 ب.ظ

سلام سوی جونم
برم بخونم بیام
دختر گلم کنکور چطوریا بودی اسیسم؟

سلام سارا جون
باشه زود بیا
خوب بود

یوسف سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:23 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

ماجراهای سروناز و کلاه قرمزی!
چطوری خواهر کوشولو؟!...
من تبریک می گم قبول شدنتو!امسال فک کنم در جه آی کیو ها بالا رفته!!اغلب قبول شدن!!..تبریک می گم!!..یه کیکی شیرینی هم می ذاشتی این جا!!..
خب بعد این همه سختی و درس و اینا امیدوارم روزای خوب و راحتی داشته باشی!!
ایام به کام! :)

بله حالا کلاه قرمزی شوما نیستی یه وخ ایا؟
خوبم مرسی
اره بابا همه امسال شدن ای کیو
صبر کن به شیرینی هم میرسی
ممنونم

*+*+*سارا*+*+* چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ق.ظ

:))کوچولو جونکم
اینهمه گفتی ... ولی آخرش نگفتی کجا رفتی؟
کدوم بندر؟
به به به
میبینم که تو هم واسه خودت مردی شدی کوچولوی نازم.
ای جانم...من عاشق بچه کوچولو موچولو هام
راستی تو که زیاد حرف نزدی
سروی جونم یه چیزی بگم؟
وقتی داشتم نوشتت رو میخوندم جمعا ۵ بار خندیدم.... ای جانم ... تو هی بگو عمری...من هی میگم عمرا ... تو هی بگو عمری...من هی میگم عمرا
حالا شیطون بلا تو ۵ دقیقه چی خریدی؟
یهو یاد اسپاگتی در ۱۰ دقیقه افتادم
مواظب خودت باش اسیسکم....عروسکم....ملوسکم...
بهادر خان بندر=))‌ (اسم رو حال میکنی ترو خدا؟ نخواستی هم میذاریم عین الله...البته این عین الله اسم شوهر گیگیلیه...باید اول از اون اجازه بگیری)


راستی علت خوشی پست قبلیت رو هم فهمیدم :دی چون اون روز تولد من بوده تو خیلی خیلی خیلی شاد بودی (ووووووووووی‌مثلا خجالت...البته مثلا ها)

بندر عباس دیگه
اره بابا
چه خوب تو ۵ بار خندیدی بعد از عمری؟؟؟؟
نه بابا همون بهادر خان بهتره من که نمی تونم حریف گیگیلی بشم!
افرین حالا بهت یه جایزه میدم
نمیدونم اینهمه استعداد رو از کی ارث بردی تو

کوه شب چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ http://www.mehla65.blogfa.com

سلام خوبی؟
خیلی عالی نوشته بودی ساده ولی خوش بیان..
راستی سفریعدی ماکی انشالله تعالی؟

سلام
ممنونم حالا صبر کن شرح اون روز صبح رو هم بنویسم
به همین زودی

پویا پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
اگه شما بودی که نظر دادی
آره دوستیم

سلام
اره بابا خودم بودم نشناختی؟

حسین ۶۶ پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ب.ظ http://www.hosin 66.blogfa.com

خیلی پیشرفت کردی امید وارم به من هم سر بزنی آخه وبلاگم به روز کردم منتظر نظر شما هستم

سلام
ممنونم
حتما میام
هر وقت اپ کردی خبرم کن

صبا جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:48 ق.ظ http://poshesh.mihanblog.com/

سلام مرسی که اومدی مطلبت خیلی جالب بود

سلام
ممنونم
به پای مدل لباسای تو نمی رسن

مویده جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ب.ظ

سلام.مثل همیشه گرم و مهربون.موفق باشید.

سلام
ممنون
حالا صبر کن ازم اگه جلو نزدی تو

صالحی جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام میخواستم قبولی کنکورتو بهت تبریک بگم . راستی سفر نامه ی جالبی بود

سلام
ممنونم

بوف قهوه ای (باربد آذربد) شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ق.ظ http://boof21.persianblog.com

غزل تنهایی

تاهمسفرم عشق است در جاده تنهایی
از دست نخواهم داد دامان شکیبایی

تا من به تو دل دادم افسانه شده یادم
چون حافظ و مولانا در رندی و شیدایی

از عشق تو سهم من ،همواره همین بوده است
رسوایی و حیرانی ، حیرانی و رسوایی

تو آتش و من دودم ،دریا تو و من رودم
هرچند محال اما ، چیزی است تماشایی

چندی است که پیوندی است پیوند خوشایندی است
بین تو و آیینه ،آیینه و زیبایی

من دستم و تو بخشش ، تو هدیه و تو خواهش
من زین سو و تو زان سو ،می آیم و می آیی

با گردش چشمانت افتاده به میدانت
انبوه شهیدانت ،تا باز چه فرمایی

بی ساحل آغوشت آغوش سحرپوشت
چندی است که طوفانی است ،این دیده دریایی

سهیل محمودی

شعر قشنگی بود
به این ادرستون حتما میام
راستی هر دو وبلاگت رو آپ می کنی ؟

حسنیچک شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:19 ب.ظ

سلام خاطره ها خیلی باحاله

سلام
باحالی از خودتونه!!!!!!!!!!!!!!!!

حسنی شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:23 ب.ظ

راستی این چکش رو نذار

کدوم چکش؟؟؟؟؟

علی یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام بر خواهر دوقلوی کوشولوی عریز
خوبی سالمی سرحالی ؟
چند روزی دارم میرم مسافرت شاید یک ماهی . منو به خدای خودت بسپار تا سالم برگردم .راستی سوغاتی چی می خوای؟

سلام داداش دوقلو بزرگتر از خود
ممنونم شما خوبین
به سلامتی خوش بگذره
خدا همراهته داداش
سلامتیتون و یه اب نبات چوبی خوشمزه

آقا موشه دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ب.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلام سلام داش سروناز
احوال شما میبینم که عجیب خوش میگذره ایشالا همیشه به شادیییییییی
چه خبرا ایول به معرفتت که میای خوشم اومد
راستی چه کاره خوبی میکنی کامنتاتو خواب میدییااااا
ببینم چی خریدی حالا این همه گشتی واسه من چی خریدی ای نامرد خوب یه چیزیم برا من میخریدی
داداش اسم پسرونه میخوای چیکار (نیشش)
آخ چقد از این بچه کوچولو شیرین زبونا که گریه نمیکنن شیطونیم بلت نیستم خوشم میاد منم یه بچه پسر عمو دارم همش یک سالشه هی راه افتاده هی میاد منو میترسونه

قربون دستت یه فالم واسه من بگیر باش

داداشی زود زود بیا پیشم تا من از رو برم آپ کنم ( نیششش)


قربون شاد باشی همیشه در کنار خوانواده گلت

سلام سلام موش موشی
مرسی خوبم شوما خوبی
حالا ببینم تا کی میتونم ادامه بدم
اخ اخ پاک یادم رفت میخواستم برات یه عالمه گردو بخرم ولی تو اون هوای گرم مگه ادم چیزی یادش میمونه؟
خوب دیگه داداش گفتیم یه چند صباحی رو مرد زندگی باشیم
بیارش اینجا امزشش بدم تا خووووووب بترسونتت
حتما
من هر چی بیام تو از رو نمی ری و اپ نمی کنی که
باید به گربه هه بگم بیاد!!!!!!!!!!
ممنونم

بجه محل دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:45 ب.ظ

عجب حسی خوبیست با تو بودن
بایدار باشی

خیلی ممنونم بچه محل

مرجان سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:20 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام سروی جونم

پس حسابی خرید کردی ها ! حالا بگو ببینم چقده پول حیف و میل کردی خانومی ؟ چشمک

ببین من فکر کنم توی بندر اگه بخوای جنسه خوب و با قیمت مناسب بخری همین بازار زیتونه . بازار مرکزی هم خوبه ولی بازار نیلو و ستاره جنوب قیمتهاش بالاست . ما معمولا سالی یه بار اونم توی نوروز میریم بندر ۲ سه روزی و بیشتر از این بازار ها خرید می کنم

شاد باشی سروی جونم
بدو بیا عمه و امین رو بکشیم . عمه حیتایی نقشه کشیده گیگیلیو بکشه

سلام مرجان جون گل گلاب
هر داشتم و نداشتم خرج کردم.
نه بابا سالی یه بار اونم نوروز رو نمی شه فهمید که چیا خوبه
همون اجناس با همون کیفیت ارزونترش هم جاهای دیگه گیر میاد
ای وای الان میام

یوسف سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:00 ب.ظ

سلااام خواااهرکوووشووولووو..اومدم احوالپرسوووون!!
سیاه چاله ای باشی!! :)

سلاااااام ستاااااااره اییییییییی
ممنووووووونم شرمنده میکنی شما
تو هم همینطور

قاصدک بی خبر چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:54 ب.ظ http://qa3dak.blogsky.com

سلاممممممممممم
خوبییییییییییی؟
سوغاتی من کوش؟:دی
عمری گفتنت منو کشته

سلامممممممم
ممنون خوبم
دیر اومدی اقا موشه همه رو خورد!!!!!!

اسطوره پنج‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:27 ب.ظ

شما هم مثل من حال آپ کردن ندارید؟!!!

سلام
نه بابا من میخوام اپ کنم اما نمی دونم چرا نمی شه
یعنی عناصر طبیعت دست به دست هم نمی دن که من اپ کنم

آقا موشه جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:10 ب.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلا سلام خانومی چطوری ؟؟؟
بچه تو امروز تولدته خبر نمیدی
تولدت مبارررررررررررررررررررررررررک
انشاالله ۱۰۰ سال با عذت داشته باشی
بدو بیا کادوتو بدمت

سلام اقا موشه
نه کی گفته امروز؟؟؟؟؟
مگه امروز چندمه؟؟؟؟؟؟
تولد من اول شهریوره اگه میخوای کادو برام بخری بذار واسه اول شهریور
اما بازم ممنونم

هرکی شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.e-ruydar.blogfa.com

سلام کوچولو شبت بخیر............
...........
...........
عمرا اگه تو وب من نظر بدی !!!

آخه چهرااا؟؟؟؟؟؟؟

سلام
خودتون بهتر میدونین چرا

سعید شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:32 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام سروناز خانم ...

خدایی باید تو سفرنامه بنویسی! می زنی رو دست ناصر خسرو اینا! همه ازین طبیعت و جاهای دیدنی جن.ب میگن هی دل منو آب میکنن! آخه من تا حالا سمت جنوب نرفتم :( ایشالا یه ماموریتی چیزی منو بفرستن اون طرفها یکم عقدم کم شه!!! راستی یه پیشنهاد داشتم برات اگه می خوای همیشه در سفر باشی هیچ وقت کارمند نشو!

سوغاتی ها رو هم آقا موشه خورده دیگه!!! مثل همیشه سر ما بی کلاه موند!

دلت شاد ...

سلام
نه بابا
اخه میدونی فکر کنم ناصر خسرو خدا بیامرز از اجدادمون بوده حتما بوده که من ازش اینا رو به ارث بردم
لطف داری شما
دعا میکنم که بفرستنت جنوب ولی اگه میخوای بیای جنوب زمستون بیا که از گرما یه وخ اب نشی
به توصیه شما حتما گوش میکنم
اره دیگه خوب من چیکار کنم که همتون دیر میاین؟؟؟؟
ایشالله دفعه بعد خوبه؟
تو هم شاد باشی سعید

چوک رویدر شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:43 ب.ظ http://www.fajoo-0111boy.blogfa.com

سلام خواهر کوچولو جالبه اگه تونستی یک سری هم به ما بزن

سلام
ممنون
حتما میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد