خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

نمی دونم

سلام

نمی دانم چه می خواهم بگویم

زبانم در دهان باز بسته است

در تنگ قفس باز است و انگار

ولیکن بال پروازم شکسته است.........

انقدر حرف تو دلمه انقدر می خوام بگم که نگو. مثل آدمایی هستم که خیلی وقته که یه دوست عزیز رو ندیدن و حالا کنار هم نشستن ولی از شوق نمی دونن چی بگن!

یه اضطراب خوش و بی صبری. یه کمی هم بغض کردم.

بی خیال الان وقت این چیزا نیست. خیلی دلم برای همه تون تنگ شده بود. خیلی خیلی زیاد.

اول

خوب از کجا بگم؟ وای یکی بهم کمک کنه.

اهان فهمیدم. از شاگردهامون شروع می کنم. همون بچه های افغانی. خیلی معصومند. یه ماه دیگه می خوان برن افغانستان. ما هم گفتیم واسه یادگاری براشون یه چیز کوچیک بخریم. خلاصه واسه همشون عروسک خریدیم و بهشون دادیم. خیلی خوشحال شدن. فرداش که من داشتم می رفتم دانشگاه دیدم یونس صدام میزنه و میگه: خاله خاله ما می خوایم واسه شما جایزه بخریم! وقتی برگشتم خونه دیدم بعـــــــــله برای هر کدوممون یه چیزی اورده بودن که اکثرا شکولات بود. وای چقدر ذوق زده شدیم ما.

حرفهای خیلی جالبی میزنن. خیلی بچه های مستقلی ان. یه روز مینا می گفت که یونس اومده بهم گفته خاله مینا من باید روزی 200 تومن بهتون پول بدم.

 مینا : واسه چی خاله؟؟!!!

 یونس: خاله آخه شما به ما درس یاد میدین!!!!

باور کن خیلی از خودم خجالت کشیدم. خیلی وقتا پیش میاد که درس داریم یا زیاد حوصله نداریم، بیچاره ها همینجوری یه چیزی بهشون میگیم و تموم شد.

سعی می کنم که عکسهاشون رو بذارم اینجا. اونوقت می دونین من چی می گم.

دوم

بذارین یه خاطره واستون تعریف کنم. یه روز یکی از دوستامون لیلا مریض بود و بردیمش دکتر. دکتر واسش آزمایش نوشت. رفتیم آزمایشگاه. اقای آزمایش چی یه نگاهی بهمون کرد و رو به دوستم گفت: حامله این؟؟؟؟

من و لیلا با هم: چچچــــــــــــــــــــــــییییییییـــــــــــی !!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آقاهه: ببخشید....

تا یه ساعت بعد فقط سه تایی با آزاده داشتیم می خندیدیم.

رفتنمون به آزمایشگاه و نرفتنمون یه آزمایشگاه همون یه بار بود و بس. فکر نکنم دیگه جواب آزمایش رو گرفت آخرش.

سوم

دلم بارون می خواد. نمی دونم کی میخواد بارون بیاد. اصلا به این زودیا بارون میاد یا نه.................

خداجونی یه کاری کن بارون بیاد. خیلی خیلی دوس دارم بارون رو. خواهش می کنم...........

چهارم:

اگه قرار بود از من دزدی کنین چی رو می دزدین از من؟؟؟؟

 

پ.ن:

1- مینا یکی از دوستای هم خونه ایم هست. حیلی شبیه منه البته من اینجور فکر می کنم.

2- یونس هم یکی از شاگردامونه.

3- آزاده هم مثل مینا هم خونه ایم هست.

4- لیلا هم خونه ای نیست ولی دوستمه.

5- دوباره میام.............

6- عید همگی مبارک

نظرات 20 + ارسال نظر
مهدیار پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ب.ظ http://andishe0218.coo.ir

سلام سرو ناز خانوم. خوبی؟ حالا حامله اید یا نه؟ خوشحال میشم شما هم بهم سر بزنید اگه دوست داشتی تبادل لینک کنیم. من سایتم رپه. این هم ای دی منه اگه خواستی ادم کن منتظر بازدیدت هستما mahdyiar :is my id

سلام
چی می کی تو حامله کجا بود دوستم هنوز مجرده
میام

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:38 ب.ظ http://hasanazar.blogsky.com



سلام
وبلاگ زیبایی دارید.
یه سری هم به بلاگ من بزنید.
ممنونم.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=32568

سلام
خوشحال می شم به سایت ما بیایی

قاصدک بی خبر جمعه 30 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:23 ب.ظ http://QA3DAK.BLOGSKY.COM

سلام گلم خوبی خانومی یلدا مبارک عیدت مبارک منم خیلی دلم برات تنگ شده بود
وای امان از این اضطراب خوش و بی صبری!!!که این روزها داره دیونه ام می کنهههههههههههه..............دو سه روز پیش نمی دونی اینجا چه بارون قشنگی اومد کلی کیف کردم;)

سلام قاصدک جونم
واااااااااای تو هم همین جوری؟؟؟
من بارون می خوااااااااااااااااااااااام

صدر شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
.... از تو نمیشه چیزی رو دزدید!
موفق باشی
صدر

سلام
یعنی هیچ چیزی ندارم؟؟؟؟
بیچاره من
نه شاید هم خیلی زرنگم. مثل همون خرسه که مو کندن ازش غنیمته؟؟؟
حالا خودم بهت یه چیزی می دم نمی خواد بدزدی.
فکر کنم انقدر بچه مثبت باشی که دزدی نکنی.
یه خودنوس بهت میدم باشه؟

شاذه شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:25 ب.ظ http://shazze.blogsky.com

سلام گلم
چقدر خوشحال شدم کامنتتو دیدم! مرسی!
چه کار خوبی می کنین بهشون درس میدین. اون حس بی حوصلگی و شرمندگیتو کاملاً درک میکنم
عصری اینجا یه نم بارون زد. اینقده خوش خوشانم شد که نگووو. تو کل پاییز فقط یکی دو بار بارید:(( اونم کم...
دزدی؟ چی بگم؟ دوربینت به دردی می خوره؟:))
عید تو هم مبارک

سلام شاذه جون
خواهش می کنم
ما کل پاییز محروم بودیم ولی از توی دی بارونا شروع به باریدن کردن
اره هوز عکس میگیره ولی.... نیست

پدرام یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:56 ب.ظ

سلام سروناز جان..
خوبی که ان شاءالله؟!..
میبینم که دیگه دانشجو شدی و حسابی دیگه سر مشغولیات و اینا!!..;)
تازه معلم سر خونه هم که هستی و حسابی دیگه خیلی با کلاس شدی بایا!!..:)
عزیزم..من دیگه نمی نویسم..ولی خیلی ممنون که هنوزم میای بهم سر میزنی..
الانم فک کنم دیگه فصل امتحانات باشه..ایشالا امتحاناتتم به خوبی و خوشی و موفقیت بدی و از شرشونم خلاص شی!..البته وقتی اینا رو بخونی یحتمل دیگه امتحاناتت رو به همون خوبی و خوشی و موفقیت دادی و اومدی!!!..
خوش باشی عزیز..
راستی..حالا دانشگاه اونجور که فکرش می کردی بود؟! یا بهتره؟؟!!..

سلام دایی پدرام
خوب خوبم
تو خوبی
اره دیگه کلاسمون رفت بالا !!!!!!!!!!!!!!!
دوست داشتیم می نوشتی
من هر وقت که بخوام میتونم اونجا نظر بدم؟؟؟؟
اره خوب پیشبینی کردی امتحانات تموم شده
ای بدک نبودن
دانشگاه که نه ولی خوابگاهمون خیلی بهتر از اونی که فکر می کردم بود

مویده یکشنبه 2 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام خانومی.عیدت مبارک.نوشته هات مثل همیشه به دل می شینه.به مینا هم سلام برسون.

سلام موید خوبی
چششششششششششششششم

محمد سه‌شنبه 4 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.arezoobarani.mihanblog.com

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
سلام...
خوبی عزیز
خیلی وقته دیگه سری نزدی
فراموشمون کردی؟
باز هم ارزو بارانی به بهانه تولدش
از زندگی نوشته
آری شب فرا رسیده، و هر چند دیرگاه است
و مرگ به من نزدیک، اما من به زندگی بسی نزدیک ترم تا به مرگ
و هنوز گوش به راه دارم تا مگر از آبادی های اطراف کسی مرا به خویش بخواند و آنان که عاشقان جوانی اند فرایم بخوانند برای سرودن ترانه ای در ستایش زندگانی.
چشم انتظار نشسته ام
در انتظار آن که در ژرفای دل نومیدی از زندگی بریده یک دم شعله امید سر بکشد
و آرزوی سرودی کند که او را به زندگانی دعوت کند و از شادی های زیستن برایش سخن بگوید. چشم انتظار نشسته ام
(اپ کردین خبر کنید)

سلام
نه بابا
فراموش چیه من نیستم که برم جایی
باشه خبرت می کنم

رضا مشتاق چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ق.ظ

من اگه دزد بودم صداقت و بی ریا بودن سرونازو ازش میدزدیم!
و میبردم بین اونایی که ندارن پخش میکردم
مثه همون کاری که رابین هود میکرد!!!

موفق باشی

وااااااااااااااای

اسطوره چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 07:48 ب.ظ

اول: سلام
دوم: شما هم کم کار شدین !
سوم :یه جورایی هم نه فرصت دارم هم حس و حالشو!
چهارم : خداحافظ
پنجم:
ششم:
هفتم:
...
خداحافظ

آقا موشه چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:38 ب.ظ

سلااااااااااااااااااام سلااااااااااااام خیلی سلام :دی
احوال شما ؟؟
چطوری وکیل جونم ؟؟؟
جات خیلییییییییییی خالیه اینجا دلمون برات تنگ شده زیاد !
خوب چه خبر درساتو میخونی یا نه ؟‌:دی
به به آماشاا... اول رو خیلی حال کردم دمتون گرم عند با مرامائین شماها که بهشون درس یاد میدین ممنون بوووووووووس

دومم کلی خندم گرفت =))

ای جان اینجا که بارون میاد میخوای بیا اینجا کلی صفا کن منم دوست دارم بارون بیاد خیلی بیاد

چهارمم من اگه بخوام از تو دزدی کنم خودتو میدزدم آخه عاشق هرچی آدم با مرامو مهربونم :دی
فداتتتتتتت
منم چند وقته زیاد نمیتونم بیام نت وگرنه تند تند سر میزدمااااا
۴کرتیم
بوووووووووووووس

سلاااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااام
خوبم
شما چطورید
ما بیشتر من ۷کرتم
نه منو ندزدی ها
لطف داری موشی

عبدالله شاهینی پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ق.ظ http://shahiniviews.blogfa.com

سلام وبلاگ زیبایی دارید من هم وب دست و پا شکسته ای دارم سری بزنید اگر موافق بودید تبادل لینگ کنیم ممنون

بیداری شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:55 ب.ظ http://bidary.blogsky.com

عیدوتون مبارک خواهرم. موفق باشین

ممنون

Messi شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:47 ب.ظ

من نخوندم ولی دستت درد نکنه

خواهش می کنم
من که کاری نکردم
خوش اومدی مسی جون

::::::::::: یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ http://www.e-ruydar.blogfa.com

آنهمه ناز وتنعم که خزان می فرماید
عاقبت در قدم باد بهار آخر می شود؟!

نه

مهلا سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ب.ظ http://www.mehla65.blogfa.com

سلام..خوبی؟
کم پیدایی؟
خوب دیگه درس وکتاب وهمکلاسی و....راستش نمیدونم کی میای هروقت اومدی خبرم کن باهم یه سری بریم بیرون...
راستی وقت کردی یه سربه منم بزن
یاحق..

غریبه جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ب.ظ

سلام آبجی کوچولو

رسیدن به خیر عزیزم .. شرمنده هنوز نرسیده افتادی به کار و زحمت پذیرایی رو کشیدی ... ممنوووووووووووووون .

نه عزیزم .. شما کار بدی نکردی .. اما اگه دیدی که من نتونستم جواب محبت تو رو بدم ٬‌ به خاطر بدی خودم بود سروناز جان ... وگرنه هیچ مشکلی از جانب تو وجود نداشت .. راستش من هم خیلی دلم میخواست که .. اما .... اگه تونستم بعدا در موردش بیشتر توضیح میدم ..

از این که این قدر به داداشیت لطف داری .. واقعا ازت ممنونم آبجی کوچولوووووو....
یا حق

سلام داداشی
نه بابا اینا که چیزی نیست
من هنوز وجدانم در عذابه. هنوز واقعا یه جوریم میشه.
منم حس می کنم باید یه کمی بهت توضیح بدم.
من که کاری نکردم دادشی

هیچکس جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:59 ب.ظ http://hichkas-ptl.blogsky.com

سلام
خوبی خواهر؟ نیستی. سلامتی؟
راستش رو بخوای منم نمی دونم...
پیروز باشی.

سلام
من؟
سلامتم خدا رو شکر
خوشحالم کردی خیلی زیاد

-----؟ چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:52 ب.ظ

وبلاگ با محبتی دارین خوش به حالتون
چقد با دوستاتون راحتید
چه باهمید چه بی همید ولی به یاد همید
کاش می شد زندگی را برا ی زندگی کردن دوست داشتیم نه برای زنده بودن
موفق باشید

سلام
ممنونم شما لطف دارین
اره ایت با هم بودنمون و بی هم بودنمون و سهل انگاری های من داره کار دستم میده
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد