خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

سوال

سلام

اول:

تو ذهنم پر از سوال شده. یه عالمه سوال که هیچ جوابی براشون ندارم.

میدونین همیشه توی فکرم، خیلی چیزا بوده که می خواستم باشه. خیلی چیزا که نداشتمشون. چیزایی که ندیدمشون. تجربه نکردم. معمولا وقتی که یه چیزی رو یه بار تجربه کنی، اگه خوشایند باشه، دوست داری دوباره و سه باره تجربه کنی.

یه سری خواسته ها هست که خیلی خیلی کم اتفاق افتاده ولی با این حال، همیشه در آرزوی اون بسر می بریم. برای مثال می تونم بگم که بارون اومدن. سبز شده دشت و صحرا! این اتفاق بسیار نادرِ تو منطقه ما. با این حال انگاری همیشه دشتای اطرافمون سرسبز بوده و پر از گل بوده. این یه مثال خیلی کلی بود. اونم از طبیعت! توی رفتارام هم همینجوری ام. دنبال چیزی می گردیم که شاید یکی دوبار بیشتر باهاش روبرو نشدیم ولی همیشه دنبالشیم! فکر کنم همیشه به دنبال چیزایی هستم که هیچوقت نداشتم و ندیدم. شاید بگین خصلت آدمیزاد همینه. ولی خب این برام یه سواله! چرا چرا همین چیزایی که هست و و جود داره رو نمی بینیم؟ چرا ؟؟؟

دوم:

واقعا که انسان چقدر از خود راضی و متکبره. با اینکه اینهمه خدا بهمون لطف می کنه بازم ما شاکی هستیم!!! به زور نمازمون رو می خونیم، اگه یکی از وقتای نمازمون قضا شد، همینکه قضای اونو به جا آوردیم فکر می کنیم که دیگه تمومه ما مستقیم تو بهشتیم!!! واقعا شرمنده میشم وقتی این فکرا رو بعضی وقتا تو خودم میبینم!!!! خدایا منو به خاطر گستاخیم و غرورم ببخش.

خدای من همیشه ازت یه چیز رو خیلی خواستم. اینکه غرور و خودستایی رو ازم دور کنی. بازم همینو میخوام ازت.

خدای من، خیلی خیلی دوستت دارم. انقدر می که دلم می خواد محکم بغلت کنم. خدایا متشکرم. 

پ.ن:تجسم من!! 

هوا ابریه کاملا ابری. ابرای سیاه و سنگین. از وقتی از خواب بیدار شدم داره بارون میاد. از ظاهر این ابرا هم معلومه که تا چند روز دیگه موندنین اینجا. میرم رو پشت بوم و به کوه و پر و رخ نیگاه می کنم. کوه که اصلا معلوم نیست.پر(اسم یه کوهه)یه قسمتیش معلوم نیست.بارونم داره یه ریز میباره. 

عصر:هنوز داره بارون میاد. با اینکه هنوز خیلی مونده تا غروب خورشید ولی هوا تاریک شده.تو خونه مامان بخاری رو روشن کرده. یه قوری هم روش گذاشته تا آبش جوش بیاد که هم خونه گرمتر بشه و هم چای بخوریم.(لبخند!) 

....