خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

رمضون اومده

اول:

رمضون اومده. دیروز روزه بودیم. عصری تو حیاط ایستاده بودم. هوا خیلی خوب بود. خورشید غروب کرده بود. باد خنکی هم می اومد. دلم می خواست زمان همونجور وایسه. منم همون جور خیره به باغچه مون وایسم....

امسال فکر حس می کنم که بهتر از هر سال شروع کردم!

خدا کنه تا آخرش بتونم خوب پیش برم و عقب نیفتم!

دوم:

نمی دونم من واسه چی تابستون واحد برداشتم. یکی نیست بهم بگه بیکار بودی؟؟؟ حالا بکش. خود کرده را تدبیر نیست! امتحاناتمون همشون عقب افتاد و الا امروز تموم شده بودن. حالا تو رمضون کی حال درس خوندن و امتحان دادن داره؟؟؟

سوم:

   فعلا همین!

   خدافظ همگی.

   امروز صبح قبل از اینکه خورشید طلوع کنه، بارون خیلی خوبی اومد. زیاد نبود ولی خیلی دلچسب بود. رعد و برق و بارون. عکسا  مال بعد از بارونه. وقتی هوا داشت کم کم روشن میشد.

   دوباره خدافظ