خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

سلام  

اول: 

بعد عمری دوباره نوشتن لذتی عجیب داره!!! 

وقتی یه مدتی میگذره و نمی نویسم انگاری حرفام می پره!!! حس نوشتنم هم همینطور.

مثل همیشه افتاده تو درس و کتابا هر چند همیچین درسی هم نمی خونم ولی خب وقتم وذهنم رو مشغول خودش کرده امتحانات.  

خب هر چند می دونم الان خیلی بد نوشتم و... خب شما ببخشید.

فقط دلم تنگ شده بوود واسه اینجا واسه همین اومدم  

دوم:

بازم سلام. دلم برا خونه مادر بزرگ تنگ شده!دوسال پیش توی این روزا بود که اونجا بودیم و داشتیم با دختر خاله واسه کنکور درس می خوندیم. کلی ماجرا داشتیم که همشون یعنی بیشترشون توی آرشیو وبلاگ نوشته شده! هیجان انگیز ترینش واسمون، گشتن تو صندوقای قدیمی بی بی بود که دزدکی این کارو می کردیم!!! فکر کنم هنوزم بی بی خبر نداره!!!!  

قرار گذاشتیم با دختر خاله که وقتی دانشگاه قبول شدیم، هر وقت اومدیم خونه، یه روز رو به یاد اون روزا بریم خونه بی بی ولی خب!!! من خیلی بد قولم! 

دوس دارم بعدامتحاناتم برم.  

ببینم دختر خاله چی میگه. 

سوم:

داغ ها بسیار است

دردها سرشار است

وقت تنها شذنت

که همه از غم تو بی خبرند

و به سردابه تنهایی خویش

هق و هق می گریی

دم به دم می سورزی

اوج این اشک و شرر را به که باید گفتن

رنج این دیده تر را به که باید گفتن؟

به من ای همدم هم درد بگو

این همه درد بشر ره به که باید گفتن؟

سینه ام می سوزد

و همه بی خبرند

تو بگو

این خبر را به که باید گفتن؟

به که باید گفتن....

زنده یاد مهدی سهیلی