خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

دور باید شد

دور باید شد از این خاک غریب.......

ای کاش میشد از خودت دور بشی. از چیزی که هستی.....

خاک منم منم که غریبم. غریبه ی غریبه.....

باید برم. یعنی بهتر میشه؟ از خودت به کجا می تونی فرار کنی؟

امشب رو میخوام بی خیال همه چی بشم. بی خیال اینکه همه میشناسن منو. بی خیال اینکه شاید حرفهام بوی نا امیدی و سرگشتگی بده. بی خیال حرفهای تکراری. بزار تکراری باشن. بزار صد بار گفته باشم. بزار خیلی خیلی لوس و احساسی و .... باشن. اصلا مهم نیست.....

دلم گرفته. از دست خودم ناراحتم. کاری نکردما ولی... دلم واسه خود قبلیم تنگ شده.اون وقتا که مهربون بودم. اون وقتا که همه چی برام مهم بود. هی.....

یه زمانی خیلی دلم تنگ می شد. خیلی همه رو دوس داشتم. احساساتم بیشتر بود.

نمی دونم چرا و کی و از کجا این باور تو من بوجود اومد که احساسات نشونه ضعفه. نباید حساس باشی. نباید به کسی بگی که دوستش داری. اینا همش ضعف آدمیه. ضعف دختراست. خواستم محکم باشم. می خواستم عین کوه باشم بی نیاز از هر حمایتی. انقدر اینا رو واسه خودم گفتم که دیگه همه چیزا مرده. فکر کنم دلم به سنگی شدن نزدیک میشه. انگاری وجودم پر شده از حسرت. حسرت خیلی چیزا. حتی گریه کردن..........

انگاری همیشه می خواستم یه دیگرون امید بدم. پای درد دل همه نشستم. شبا که با خیال راحت خوابیده بودن من غصه غصه های اونا رو خوردم. جایی برای حرفهای من نبوده. هیچ جا حتی اینجا. اینجا رو هم گذاشتم واسه شادی هام.

نمی دونم چرا همیشه فکر می کردم که غم بده. نباید کسی بدونه که تو غمگینی. غمگین بودن یعنی ضعف!

وقتی بابا رفت، بازم همون حس لعنتی نذاشت دل سیر گریه کنم. یکی می بایست به دیگرون امید میداد. امید روزای آینده. یکی می بایست محکم می بود.

دوس داشتم همه عزیزانم همیشه باهام باشن. این نشد. هر کی رو من بیشتر دوستم داشت زود تر منو ترک کرد. دیگه می ترسم که کسی رو اونهمه دوست داشته باشم.

اینا فقط به واقعیت ختم نمیشه اثارش به مجاز هم کشیده شده. آخه اینجا بازم منم!!!!

خیلی وقتا به خودم میگم برو. از همه چی بگذر. بزن به سیم آخر. همه چی رو تکون بده و زیر و رو کن. بازم نه نمیشه. بازم منم!!

هی........

فکر کنم خدا هم دیگه از من نا امید شده. خدایا تو دیگه نه!!!!

شب که از نیمه می گذره، صدای یه هواپیما میاد. دلم میخواد من اون تو باشم و برم یه جای دور. فکر کن همه مسافرا خوابن. تو بین اونا هیچ کسی. هیچکس که کسی نمشناسه اونو. از پنجره به بیرون نیگاه می کنم و جز تاریکی چیزی نیست. به اشکا اجازه میدم تا آروم سر بخورن و بیان پایین...............

هی.......

نظرات 17 + ارسال نظر
سعید سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:26 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام خواهر مهربونم ...

خوبی؟ خوشی؟ خوش میگذره؟!
خواستم بعد از چند وقت نبودن! اولین نفری باشم که نظر میده!

ایشالا سر فرصت می خونم و نظر اصلی رو اون موقع میدم ...

دلت شاد ...

سلام
هی بد نیست می گذره دیگه.
عالیه خیلی وقته که نبودی دلمون تنگ شده بود.
هر چی زود تر بیا منتظرتم

بهرنگ سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ب.ظ http://faghat-eshgh.blogsky.com

سلام...متنت که خوب بود. این عکس اگه خودتی که با این سن خوب مینویسی. اگرم خواهرته خوب براش مینویسی.
خوش حال میشم گاهی بهم سر بزنی.
اگه خواستی منو با اسم فقط عشق لینک کن. بعد بهم بگو تا لینکت کنم.
تا بعد.

سلام
عکس خودمه ولی الان یه کمی بزرگترم و اینا رو هم واسه خودم می نویسم یعنی من خواهر کوچولو ام
چشم حتما میام.
باشه

امید سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:31 ب.ظ http://www.s-p-r.blogsky.com

سلام به خواهر کوچولوی عزیز.مطالب و نوشته هات بسیار دلنشین اند.هر چند وبلاگ شکلاتی ات بامزه و نوستالوژیکه ولی به جان خودم پیر آدم در می آد متن مشکی رو (هر چند که رنگ عشقه ) را با زمینه شکلاتی بخونه.به نظر حقیر هارمونی رنگ تو این قالب رعایت نشده و خوندن مطالب قشنگت مصداق عذاب الالیم الهی است.الغرض دیدار از وبلاگ زیبای شما افتخاری بود برای حقیر.مورد امتنان است اگر از کوچه ما گذری کردید سری هم به کلبه حقیر ولی مصفای ما بزنید یه نون و پنیر ی پیدا می شه با هم دان کنیم . درج نظرشما منتی است برمن.////یا علی مولا ادرکنی

سلام
آره اینو تازه عوضش کردم و خودم هم دوستش ندارم و اگه الان بیای می بینی که عوض شده.
یه لیوان آب هم راضی ام
میام

عادل سه‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:39 ب.ظ http://mualem.blogfa.com

,وقت خوندن مطالبت رو ندارم . البته این بک گران و این رنگ فونت رغبتی برای خوندن ایجاد نمی کنه.. به نظر من برای رغبت پیدا کردن برای خوندن مطالب وبلاگ زمینه روشن و فونت تیره هست..........
اسمت رو تو لیست آخرین وبلاگ های به روز شده دیدم.. گفتم حتما خواهر کوچولوی خودمه ... دیدم خودشه ....!
خدا حافظ

چشم داداش عوضش کردم ممنون که گوشزد کردی.
.......... ( سرشار از احساس خوب و نمی دونم چی باید بگم و بهتر که چیزی نگم و از ته دل لبخند بزنم)
خداحافظ

داداش کوچولو چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ق.ظ

سلام. نگران نباش با خدا باش همه چی حله.

سلام
ممنونم داداش

غریبه چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:12 ق.ظ

سلام آبجی کوچولو

الهی داداشیت به خاطر اون لهجه نازت٬ واسه سروی جونش لقمه لقمه بشه (!) باور میکنی اگه من بخوام یه جمله به زبان ولایت خودم حرف بزنم .. نمیتونم ؟!!

و اما آبجی گل .. به جونه این جان نداشتم (!) من میام بهت سر میزنم هااا .. اما چه کنم که تو کامنت نوشتن و نظر دادن یه خورده سخت گیرم .. خودت که میدونی ... برای همین یه وقت فکر نکنی بهت سر نمیزنم هاااا .

راستی گل کوچولوی داداش .. این پست جدیدت هم زیادی وسیع و عمیقه .. باید کمی بیشتر در موردش تمرکز کنم تا بتونم راجع بهش دو کلام حرف درست حسابی بزنم .. پس بهتره در حال حاضر هیچ نظری در موردش ندم ..

ببخشید که دیر میام و زود میرم .. دنیاست دیگه .. کاریش هم نمیشه کرد !
همه شاد ببینمت عزیز دل
یا حق

خدا نکنه داداشی
یه کمی سعی کنی تو هم میتونی
لهجمون خوشگله؟
همین که میای برا من یه دنیا ارزش داره٠
:-):-):-*
اره فکر کن بعد بیا بهم بگو چاره چیه
منتظرتم داداش گلم

دوست چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ق.ظ

خسته نباشید،
با این موضوعتون همه رو فرارى میدین از اینجا.چرا همیشه تو موضوعات غم و غصه هست.
عزیزم دنیا ۲روزه به قول معروف، ارزش این چیزا رو نداره.

موفق باشید.

توی این همه سال هیچ حرفی نزدم ولالمونی گرفتم الان میخوام بگم
اونایی که دوستن
دلداری میدن

فرزو چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:59 ب.ظ

فدای سرو خودم بشم که هیچوقت از دلتنگی هاش نمی گه مگه من مردم که تو تو خودت بریزی راستی خط اعتباری خریدم اما هنوز گوشی ندارم گوشی که دستم رسید خبرت می دم
قربانت فرزانه

سعید شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ب.ظ http://mastaneh.blogsky.com

سلام خواهر گلم ...

یه جورایی هم دردیم! تازه این احساساتی که گفتی فقط مختص به دخترا نیست! من خودم از همه بدتر بودم ... می فهمم چی میگی، نمی دونم ولی فکر کنم اینو تو بلاگم نوشتم که این دنیا جایی واسه آدمهای احساساتی نداره ... اینارم که اینجا می نویسم با دلهرس! همیشه به دخترا حسودیم میشد چون فکر می کردم اونها راحت تر می تونن احساسی رفتار کنن مثلا راحتتر گریه کنن ... آخه ماها تا اولین قطره ی اشک از چشممون میاد بیرون یکی فوری می پره جلو و میگه مرد که گریه نمی کنه! واسه همین منم تا حالا نتونستم یه دل سیر گریه کنم! البته دروغ چرا یه بار تونستم! شاید باورت نشه کجا! توی شرکت!!! چون شرکتمون یه محوطه ی بزرگ بلا استفاده داری که شده انبار اسقاطی ها! اونجا خوراک فریاد زدن، گریه کردن و ... است ...
خلاصه دور و زمونه ی بدیه ... نمی دونم شاید مربوط هم به دوره و زمونه نباشه! ولی فکر کنم این روزا از آدمها توقعات زیادی دارن ...

دلت شاد مهربون (با اینکه خیلی سخته!)

ر و ز ب ه دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 10:51 ق.ظ

29 بهمن
سپندارمذگان
روز عشاق ایرانی و ایرانیان
بر تمام عاشقان ایران زمین مبارک باد
^^^^^******^^^^^^
حضرت عشق به روز شد.
منتظرتم.. . . . .
پاینده باشی....

آقا موشه دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ق.ظ

سلاااااااااااااااااااااااااااام به سروناز عزیزم
خوبی ؟؟
قربون دل کوچسکت چرا غمگینه هاان ؟
نبینم آبجی گلم دلش بگیره آ !!
میفهمم چی میگی من گاهی وقتا حس تورو دارم دلم میخواد از همه کس دور باشم

خواهر کوچولوی ما همیشه مث کوه محکمه اگه تو نبودی که بهمون امید بدی که دق میکردیم بدو بیا تو خونه ما همه منتظرتن داش رضا هم اومده چای میخواد :)

بگو گلم واسه ماها درد دل نکنی پیش کی بگی حرف دلتو بزن ما هم مث همیشه به حرفات گوش میدیم :-*

قربون آبجی کوچیکه مهربونم برم که دلش انقد بزرگه
بووووووووووووووووس

اسطوره دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:05 ب.ظ

در دلم چیزیست
مثل یک بیشه ی نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که می خواهم
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایست که مرا می خواند . . .
................................................

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:15 ب.ظ

راستی که چه زود دیر میشود

دختر رویدری سه‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:39 ب.ظ http://2khtarrooydre.blogfa.com/

سلام خواهر گلم
خسته نباشی
دلم برات تنگ شده بود
خیلی وقته نیومدم
مثل همیشه عالی می نویسی
بی معرفتی مارو ببخش
موفق باشی
در پناه حق .

غریبه چهارشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام آبجی کوچولو

تو دیگه چرا عزیزم ؟! همین داداش غریبه ات برای کل بشریت کافیست .. تو دیگه لازم نیست «غریبه» بشی !!

میدونی سروی جونم .. شرایط پس از مدتی کسالت بار و خسته کننده میشن .. به حدی که آدم رو از خودش هم دور میکنن !! گاهی آنچه ما رو با زندگی و حتی درونمون غریبه میکنه ٬ شرایط اطرافمونه .. برای همین سعی کن که آفریننده شرایطت باشی ٬ نه تابعش !!

یا حق

sh.kh پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ق.ظ http://khodaam.persianblog.ir

Ye moghehi adam az khdesh door mishe v ye moghehi khodesh mishe.....Shayad adam boodan yani hamin

همشهری s چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:38 ب.ظ

من برای اولین بار سایت شما رو میبینم.واقعا مطالب خوبی دارید. امیدوارم موفق باشید .بازم سر میزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد