خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

نمی دونم

سلام به همه دوستای خوبم

خیلی وقته که نبودم خیلی وقت هم نیستا یه ماهی شاید بشه.

خیلی دوس داشتم بیام از دوهفته ای که اصلا نیومدم خیلی سعی کردم.

به امید خدا تا یه هفته دیگه باید برم. البته بر می گردم. ولی خوب مثل سابق نمی تونم بیام. واسه همین می خواستم یه جورایی خودمو ترک بدم. اما مگه میشه. از هر چی دست بکشم از این دنیای نمی توم بگذرم. من اینجا یه زندگی دیگه دارم. اینجا می تونم خواهر کوچولوی یه عالمه خواهر و برادر باشم.

هنوز معلوم نیست برم یا نه دلم واسه همه چی تنگه. دلم واسه وبلاگم تنگه. اشتباه کردم که نیومدم و یه جورایی خودمو محروم کردم.

یه سری اتفاق افتاده واسه خونواده وبلاگیم. شاید دلیلش نبود من نباشه ولی حتما تاثیر داشته. خدا کنه دوباره رویای شیرینمون پا بگیره و الا تاوان سختی رو میدم.

راستش رو بخوای توی این چند وقتی که عضوی از این خونواده شدم خیلی به هم وابسته شدیم. چند تا خواهر و برادر بودیم همراه با یه مامان ناز. اولش اینجوری بود. کم کم یکی یکی کم شدیم. حالا همش سه نفر چهار نفر مونده بودیم.

الان من نمی دونم چرا خونه نیمکتی ما خالی شده. فقط یه عکس ازش مونده!

با این تیتر ( نیمکت خالی من)!!!!!!!!!!!!!

من دارم چی می گم. نمی خواستم اینا رو بگم. همه سعی خودم رو می کنم تا دوباره نیمکتمون پا بگیره.

از دوستای نیمکتیمون می خوام که بیان به این آدرس.http://allb00m.blogsky.com

بازم میام.