خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خوشبختی

سلام

اول:

من خوشبختم. یه آدم دیگه از زندگیش چی میخواد؟ بهترین نعمتی که خدا به من داده خونواده منه. من عاشق خونواده ام هستم. هر چی که خدا رو شکر کنم بازم کمه. با اینکه بابام رفته و دلم براش خیلی تنگ شده، اما بازم خوشحالم. از رفتن اون خوشحالم.اشتباه نکنین. من عاشق پدرم بودم و هستم. خوشحالم از اینکه توی لحظای دلتنگی و روزهای اول زندگی بدون وجود پدر، خدا رو اینهمه به خودمو خونواده ام نزدیک دیدم. به وضوح حس می کردم که خدا داره نوازشم میکنه. انقدر واضح که حس می کردم میتونم لمسش کنم.

توی اون روزا خواهر و برادارم رو دیدم که چجوری هوای همدیگه رو دارن. توی اون روزا من کسایی رو پیدا کردم که با اینکه یه عمر بود کنارم بودن ولی من ندیده بودمشون. حالا با اینکه من پدر ندارم، اما برادرایی دارم که مثل یه پدر پشت من ایستادن و همونجوری بهم محبت می کنن. یکی از اونا که از بچگی من به یه چشم دیگه بهش نگاه می کردم، برادرم عادل بود. خیلی شبیه بابامه. رفتاراش با من، منو یاد اون میندازه. خدا حفظش کنه.

دوم:  

تا به حال شنیدین میگن فلانی آزارش به یه مورچه نمی رسه؟ منم تا دیروز همینجوری بودم. آزارم به مورچه ها نمی رسید. البته فکر کنم یه کمی رسیده بود ولی اینجوری نه. اصلا به من چه خودشون اول شروع کردن. من مثل بچه های خوب کنار حوض نشسته بودم و آب بازی می کردم. دستم رو برده بودم توی آب و هی تکون تکون میدادم. همینکه دستام رو حرکت نمی دادم، دیگه زیاد خنکی اب رو احساس نمی کردم.انگاری دمای آب به یه تعدل میرسید. به محض حرکت دوباره خنک بود. خوب من داشتم اینجوری آب بازی می کردم که اومد روی دستم و شروع کرد به حرکت. اولش کاریش ندادم. بعد یه فوت کردم اما بی ادب نه تنها خودش نرف، دوستاش رو هم صدا کرد. منم که تازه یکی از داستانهای الفدر هیچکاک رو خونده بودم، حس شیطانیم گل کرد و دستم رو تا آخرش بردم زیر آب. به این صورت اونا رو با همین دستام کشتم!! حالا ازار من به مورچه ها هم رسید. آزارم به این یکی نرسیده بود که.....

در آخر با یه بیت از شعر از شاعر ازتون خداحافظی می کنم:

میازار موری که دانه کش است                که جان دارد و جان شیرین خوش است.

یا حق