خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

عنوان جدید

سلام

اول:

می خوام بنویسم ولی جمله هام نمیان. احساساتم فرو کش کرد!!!! این احساس منم خیلی سریع و زود بالا پایین می ره! یهو خییلی داغه و هیجانی و بعدش افت میکنه و سرد و آروم میشه. امان از دست من!!!

یکی از دوستام اگه بیاد و ببینه که من دارم اینا رو می نویسم می کشه منو! می گه تو باز برگشتی سر خونه اولت! می دونم. اون دفعه بهم گفت: 'حالا شد!' و الان اگه بیاد بخونه!!!!!

اشکالی نداره. آخرش بهم میگه که تو درست بشو نیستی!!!

دوم:

فعلن دومی در کار نیست. هر چی هست فقط و فقط تویی!! اول و آخرش همش همینه. یه چیز. اونم من! منم با خودم. با حرفام. دارم دنیای درونم رو چی میگن؟ آهان دارم کندوکاو می کنم. یه همچین حالتی. تو ذهنم با خودم حرف می زنم. با هر سه تا خودم! آخه میدونین چیه من سه تا آدمم! هممون سه تا آدمیم. اینم از تو تلوزیون و فیلما و کتابا یاد گرفتم! تازه دختر خاله هم می گفت اینو! می گفت آدما سه تا بعد دارن. یکی همون سروناز کوچولو و خواهر کوچولو هست. یکی منم! همین منه که الان می تونین ببینینش. و یکی هم یه ننه هست که همیشه غرغر می کنه و میگه این کارو بکن، اون کارو نکن و ...

من الان دارم با این سه تا حرف میزنم و می خوام تعادل رو ایجاد کنم تو خودم. بیشتر وقتی با اون کوچولو هستم،خوشحالم و شاد و شنگول. می خندم، مهربونم. وقتی که اون قهر می کنه باهام، تلخ تلخ میشم.

خب موشکافی کردن خودم بسه دیگه.

سوم:

سومی قضیه منه با این دنیا و این وبلاگ. نزدیک به یه ماه ازش دور بودم. کم کم شاید به اینم فکر می کردم که دیگه برا همیشه بی خیالش بشم!!! نمی دونم چرا. ولی حس می کردم که دیگه اون شور و شوق لازم رو بهم نمیده.دور دور شدم. اون شبی که با دختر خاله حرف زدیم، کلی فهمیدم که من چقدر عادت کرده بودم به اینجا و این وبلاگ و این حرفایی که هیچ چیزی بارشون نیست. دختر خاله اون شب منو موشکافی کرد و بهم گفت که: تو همیشه باید به یه چیزی فکر کنی و خودتو با این سرگرم کنی و غرق در اون بشی. نتیجه آخر این جمله بود! خب منم خودمو با اینجا وقف داده بودم و دنیای من بود. وقتی یهو ترکش کردم، بد شدم! خیلی بد!

چهارم:

این یکی دیگه حرف حساب شاید بشه توش پیدا کرد.

خود خواهی ها رو میذارم کنار. من منی ها رو میذارم کنار. راستش نیاز داشتم این حرفا رو بگم. اجباری توی خوندنشون نیست ولی اگه خوندین و نظر دادین، کلی منو خوشحال می کنین و دلم رو شاد می کنین.

خدافظ...