خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

همچنان ادامه داره..........

سلام به همه

نمی دونم چی بگم. دستام زیاد به نوشتن نمی ره. ولی نمی خوام که اینجا رو همینجوری ول کنم.

هیچ خبر خاصی ندارم. نه اتفاق خاصی نه خاطره ای هیچی.

فقط اینکه الان واسه خاطر این سرعت ایتنرنت اعصابم بهم ریخته و بعدش هم اینکه باید بشینم و یه برنامه بنویسم و تقدیم کنم به استاد و هر کاری می کنم برنامه کار نمی کنه. بعدش هم دلم نمی خواد برم ولی باید امشب یا فردا صبح برم . خدا کنه فردا بریم.

دلم میخواد یه دل سیر تو اینترنت و وبلاگها بگردم.

راستی این شاگردای ما هم میخوان برن کشورشون. فکر کنم تا یه ماه دیگه برن.

توی یه فرصت مناسب عکسشون رو میزارم اینجا.

شاید هفته دیگه اومدم. آخه عروسیه. میام

فقط تو رو خدا منو به خاطر این حرفها و چرندیاتم نزنین خوب؟

تا بعد

خداحافظ همگی

 

نظرات 17 + ارسال نظر
یکی مثل همه جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:37 ب.ظ http://akhareshchi.blogsky.com

سلام! بیا و در حق من خواهری کن! خواهر کوچولو

سلام
فکر کنم دیگه دیر باشه یه کمی ولی باشه میام

MARKZ جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:38 ب.ظ http://www.thiefyourheart.blogfa.com

من یه متن نوشتم در مورد تکرار شاید برات جالب باشه....
راستش من هم از اینکه تو زندگیم اتفاق خاصی نمی افته ناراحتم!

این مشکل همه است
میام

داداش کوچولو جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:27 ب.ظ http://dor.blogsky.com

سلام. همیشه که قرار نیست زندگی نامه اترو بنویسی خب یه موضوعی که شاید به نظرتجالب نیاد میتونه جالب باشه باید خوب بهش فکر کنی و میتونی اینجا تحلیلش کنی تو هم که نظر زیاد بهت میدن دوستان هم میتونن تحلیل کنن. مثل من نیستی که به وبلاگم زیاد سر میزنن ولی چون خواهر کوچولو نیستم بهم نظر نمیدن. ( درد دل ) . خلاصه . . . خداحافظ.

سلام
اره اینو خوب گفتی
اخی نازی
خدافظ

امیر شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:53 ب.ظ http://amirazad.blogsky.com

اینجا پارکه یا وبلاگ ؟
سلام

اینجا پارک نیست ولی یه جای دیگه رو بلدم که جای خیلی خوبیه برای استراحت.
البته به کس نشونش نمی دوم به همه کسونش نمی دم
به کسی می دمش که کس باشه .........
سلام

علی سه‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ب.ظ

سلام
خواهر کوچولو جونم اینا کجایی نمیگی دل داداشت واست تنگ میشه؟
مگه دستم بهت نرسه اگه رسید هلت میدم تو جوب آب البته یواشکی و با نامردی . حالا می بینی.
گفتی برنامه ما هم یه استاد داشتیم c++ درس می داد رسمون رو کشیده بود نصف هفته فقط درس این آغا رو مرور می کردیم و بقیه هفته دروس تخصصی بیچاره خواهر کوچولوی ملوس من می دونم چی می کشی .
بهر حال وقتی تموم بشه واسه همه اینا دلت تنگ میشه پس حسابی .............

سلام داداش علی
مگه دل من تنگ نمی شه ؟؟؟؟
خودت کجا رفتی داداشی
هر کاری می خوای بکن اصلا خودم می پرم تو آب
اره بابا
خیلی سخته این برنامه نویسی این برنامهه آخرش روز قشنگ منو خراب کرد اون روزی
داداشی دوستت دارم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:48 ب.ظ

نذار اعصابت به خاطر این چیزا به هم بریزه
موفق باشی خواهر کوچولو

مگه میشه؟؟؟؟
مرسی

آقا معلم پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:36 ب.ظ http://www.mualem.blogfa

سلام.
گوگولو بوگولی!
حالت خوبه؟
این هفته نمیام رویدر....
تو هم که می دونم نمی ری....
اینتر نت اداره وصل شده و شب و روز کانکتم!
باسرعت ۲۵۶
۲۰ الی ۳۰ کیلو دانلود.

سلام
هان!!!!!
خوب خوبم
الان که رویدری منم همین طور
آخه خیلی گذشته از این نظره
خوش به حالت
من در حسرت یه ساعتش موندم
واااااااااااااااااای

محمدصالح صالحی پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:02 ب.ظ

«انسان هم میتونه دایره باشه هم یه خط راست. تو می خوای چی کار کنی؟ …تا ابد دور خودت بچرخی یا تا بی نهایت ادامه بدی؟»

موفق باشید

چه جالب.
توی وبلاگ نویسی می خوام دایره باشم و تا بی نهایت ادامه بدم
مرسی پسر عمه

فاطمه پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ب.ظ

سلام
نظر دادم
بای

سلام
خوب کردی خواهر
بای بای

[ بدون نام ] یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:50 ب.ظ

سلام

سلام

صالحی یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:05 ب.ظ

سلام میدونستی مانع رو وقتی میتونی ببینی که نگاهتو از هدفت بردادی...رو هدفت تمرکز کن باشه

باشه

محمد صالح دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:09 ب.ظ

*شیطان را گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد:«از حماقت تو خنده ام می گیرد» پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.» پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟» پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز

بازم جالب بود

اسطوره دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:50 ب.ظ

می بینم که کم کار شدین!
مطابت هم چنگی به دل نمیزنه
به هر حال موفق باشی!

چه می شه کرد.
نمیشه مثل همیشه خوب بود.
ممنونم

مرجان چهارشنبه 14 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:44 ب.ظ

آبجی کوشولو ؟
مگه کجا درس میخونی که همکلاسی هات دارن میرن کشورشون ؟ !!!!!!!!!!!!

امیدوارم همیشه موفق باشی (بوس)

قربونت

سلام ابجی جونم
کشورشون؟؟؟؟
همینجا
قربون خواهر خوبم برم من

محسن و زمانه یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ق.ظ http://www.nasreenana.blogfa.com

من از تو دورم نازنین اما دلم نزدیک توست **سلام به دلم نشست آماده پذیرایی در وبلاگمان هستیم متشکرم

سلام
وای پذیرایی
من اومدم

حسین پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 09:24 ق.ظ http://www.hosin66.blogfa.com

وب شما همچنان پر بار است اگه به ما هم یه سری بزنید خوشحال می شم

ممنون

فریبرز شنبه 24 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:26 ق.ظ http://fariborzrefie.blogfa.com

سلام سروناز جون خوبی عزیزم وبلاگه قشنگی داری خوبه ممنون می شم که بیهی به منم سر بزنی نظرتو در این باره ببینم حاظر با تبادل لینک هستی منتظر حظور سبزتان هستم[گل][قلب][ماچ][لبخند][خداحافظ]

ممنون
موافقم میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد