سلام به همه دوستای گلم
اول:
دو چیز است که ندارد شکل مردی
بامجان رسیده چای سردی
این شعریه که بی بی هر وقت چاییش سرد می شد اونو می خوند
حالا که خونه نیست خیلی تنها شدیم البته با الطاف به زندگیمون ادامه می دیم ولی حضور اون یه چیز دیگه بود. تازه که اومده بودم اونجا خیلی رویایی بود. روزهایی که بارون می اومد حیاط خونه بی بی خیلی با صفا می شد. یه کم دلم هوای اون روزا رو کرده . یه روز به بی بی گفتم که قصه فلک ناز رو برام تعریف کنه اونم تا آخرش رو برام گفت داستانش شبیه هفت خوان رستم بود برای من که جالب تر بود . حیف که زیاد یادم نمونده و الا براتون تعریفش می کردم
دوم:
ما تو خونه به قول الطاف یه موجود کوچولو هم داریم که اگه یه روز صدامون نکنه دلمون براش تنگ میشه پسر داداشم عادل رو می گم ، عبدالله.
سوم:
یه روز با دوربین رفتم شکار مخمل ولی هر چی نشستم نتونستم پیداش کنم اون روز فکر کنم فهمیده بود و برای اینکه شناسایی نشه نیومد که من عکسش رو بگیرم . یه چند تایی هم عکس از کنار های دزدی گرفتم ولی همشون حذف شد . دوباره باید برم دزدی و برای شما دوستای خوبم عکس اونا رو بگیرم و بذارمشون توی وبلاگ (اگه آقا معلم یاری کنه ).
تا یه روز دیگه ...........
سلام بهت تبریک میگم وبلاگ خوبی داری
سلام عزیزم
آرزو می کنم وجود نازنین بی بی به زودی گرمی بخش محفلتون باشه
به الطاف نازنین هم سلام برسون
...
بادرودی گرم سرونازجان خوبی؟
سروی جان بی بی ها سرشارازتجربه و دانش هستند
شاید فکرشون چندان بروز بیاشه ولی اندوخته ها و تجربیاتشان خیلی باارزشه.....
برایمان حتما بنویس...... ممنونم
خیلی دلم می خواهد ازسد این کنکور مزخرف بگذری
برایت آرزوی موفقیت کی کنم نارزنین
دوست و دوستدار تو خانم قصه گوی مهربان......... سهیک
سلام
امیدوارم حال بی بی هر چه زودتر خوب بشه وبیاد خونه تا تو والطاف تنها نمونید
تا بعد
سلام
امیدوارم تو نوشتن خاطرات موفق باشی.
سلام بی بی تم برسون بگوما رو هم دعا کنه
فرشاد از گچساران
سلام...
ممنونم سر زدی...
ببخش الان وقت ندارم بعدا شاید اومدم...
...........
ان شالله مادر بزرگت هر چه زودتر برگرده
شاد باشی گلم
سلام سروناز گلم
خوب یخواهر عزیزم
ممنونم که به فکرمی انشاالله که بیبی زود زود برگرده
موفق باشی
سلام و سلامتی
رستگاری روی خواهد کرد و شب تیره به دل با صبح روشن گشت خواهد .......................
سلام سروناز جونم
خوبی خانوم گل ؟
اومدم اول واسه عذر خواهی به خاطر اینکه چند روزی مسافرت بودم و تاخیر داشتم و نتونستم به این دلکده ی صمیمی سر بزنم و تو مهربون واگویه ها رو تنها نذاشتی و مثل همیشه محبتت رو نثارش کردی - حقا که جنوبی هستی -
بعد هم بگم که یه عالمه دلم تنگیده بود واسه اینجا و قصه های بی بی و بوی خوش زندگی تو خونه ی بی بی
خوشحالم که عملشون به سلامتی انجام شده و امیدوارم تا همیشه تندرست باشن و گرمی بخش روح و جسم عزیزانی چون تو
چشمهای بی بی رو ببوس که یه دنیا حرف داره
راستییییییی
یه وقت کنار نرسیده نخوری دل درد می گیری هااااااااااااااااا
آفرین دختر گلم
همیشه شاد و پیروز باشی گلم .
سلام عزیزم
من علی ۱۷ سال دارم
در ان دنیا که مردانش عصا از کور مادرزاد میدزدند
من از خوش باوری انجا محبت جستجو کردم
به من اگه می شه یه سری بزن
موفق باشی .....
شما هم مثل اینکه عشق مادربزرگین !
خیلی عالیه اگه یه سری عکس جالب و مرتبط با موضوع بزارین دیگه عالی تر میشه
سلام
خوبی خبلی خوبه داری................
به دیداری...به رویایی...به دیاری....
سلام سلام
چطوری دوست خوبم به به می بینم که قوی شدی و مار می کشی کلک ......دلم برات تنگ شده اما چه کنم که کارم خیلی زیاده و همیشه شرمنده دوستای خوبم میشم ...امیدوارم حال مادربزرگتم زودتر خوب بشه .... به داداش عادلت هم سلام منو برسون وروی عبدالله کوچولو رو ببوس ....اگه خدا بخواد یه روز میام اونورا که ببینمتون ...بزودی شاید
و باز در یک عصر پاییزی دلم گرفته است....
دلی که همچو برگهای درختان پاییزی زرد و خشک و خسته است ...
آری دل شکسته ام بدجور گرفته است.....
قدم میزنم در کوچه پس کوچه های شهر پر از سکوت...
یک غروب سرد و بی روح پاییزی ، یک دل عاشق ولی تنها و دلتنگ با کوله باری از غم و غصه و یک سوال بی جواب!
قدم میزنم و به سرنوشت خویش می اندیشم!
و باز در یک غروب پاییزی دلم بدجور برای تو تنگ شده است....
دلم برای آن دل بی وفایت تنگ شده ، نمیدانم چرا ولی بدجور دلم هوای تو را کرده است....
یک عصر سرد پاییز ، یک نیمکت خالی ، و برگهای زردی که با همان نسیم آرام باد بر زمین میریزند....!
یک بغض غریب در گلویم ، یک احساس بر باد رفته در وجودم ، یک رویای محال در خیالم ، با پاهای خسته و دلی نا امید از این زندگی همچنان قدم میزنم با همان دل شکسته و دلتنگ.....
دستان خالی ام ، قلبی پر از آرزو در دل اما نا امید ، صحنه تلخ غروب در میان برگهایی که از درختان می افتند....
دلم خیلی گرفته است و دلتنگ تو هستم عزیزم....
بیا و با حضورت دستان گرمت را در دستان سردم بگذار ، این پاییز سرد را بهاری کن ، و به این برگهای زرد و خسته جانی تازه ببخش.....
بیا تا دوباره با دلی پر از امید و دلگرمی با حضور تو اینبار عکس پاییز را زیباتر از بهار برایت نقاشی کنم....