سلام
خونه خالی خونه غمگین خونه سوت و کوره بی بی بی
سه شنبه هفته بیش بی بی رفت تا چشاش رو عمل کنه و شکر خدا عمل هم کرد و خوب بود توی این چند روز من و خواهرم فاطی هم خونه خودمون مامان بودیم. حالا هم بی بی رفته خونه خاله ام (مامان الطاف) و تا حالش بهتر بشه اونجا می مونه . من با دختر خاله هم توی خونه موندیم و داریم زندگیمونو می کنیم . خوش می گذره بد نیست ولی جای خالی بی بی احساس می شه
دوم :
یه شب خوابیده بودم. تموم اتاق تاریک بود بطوری که هیچ چیزی رو نمی شد دید فقط تسبیح شب نمای بی بی نور کمی می داد و یه کم می شد اونو دید. یه کم که گذشت دیدم تقریبا روی تخت یه نوری هست که از نور تسبیح بیشتره . فکر کردم که یه تسبیح دیگه است. خوابم میومد
همون جوری که داشتم به اون نیگا می کردم خوابم برد. صبح که بیدار شدم رفتم تا ببینم که اون نور چی بوده ولی دیدم هیچ چیزی اونجا نیست . خیلی تعجب کردم به بی بی گفتم که من دیشب یه نور دیدم. بی بی گفت که آره منم بعضی وقتا یه نور می بینم. یه شب یه نور خیلی بزرگ دیدم فکر کردم که لیله القدره رفتم بیرون دیدم هیچ چیزی نیست . بعدش بابا بزرگ (خدا رحمتش کنه )گفته که اون نور خداونده نوری که از ما محافظت می کنه. شاید تو هم همونو دیدی . خلاصه من کلی خوشحال شدم و شاد بودم .
بعد از چند روز دوباره همون نور رو همون جوری همون جا دیدم این دفعه رفتم به سراغش اما وقتی نزدیک شدم متوجه شدم که این نور از لای بنجره میاد و نور چراغیه که توی حیاط آقا معلم روشنه!!!!!!!!!
کلی توی ذوقم خورد و ناراحت شدم
اما نوری که بی بی دیدم بود وافعی بوده آخه اون یه جای دیگه بوده و یه جور دیگه.
تا بعد خداحافظ
خدا رو شکر...........همیشه خوش باشییییی...............ایشالله هر چه زودتر برگردند بهت حسودیم شد:(............اشکال نداره اون نورم یه جورایی برات خاطره شده;)
خوش باشی گلم
سلام خواهر گلم
خسته نباشی
ممنون از اینکه خبرم کردی
ان شا الله مامان بزرگت سالهای سال با سلامتی در کنارت باشه
مواظب خودت باش
در پناه حق .
سلام
یک نوری توی خیلی از خونه ها هست و نور خونه شما همون نوریه که چشمش رو عمل کرده. قدرش رو بدونید.
سلام
خیلی ساده و صمیمی مینویس خوشم اومد ازنوشته هات
سلام...........
شبا چراغ تو حیاط رو خاموش می کنم تا دیگه خیالاتی نشی....!
حالا خوب بوده خیال نکردی جنی شیطانی یا نمی دونم دیوی یا چیز دیگه ایه وگرنه از وحشت دیونه می شدی!
...
نتیجه گیری: شب ها که می خوابی یه لامپ شب خواب روشن کن
سروناز گرامی بادرودی گرم خدمت شما.....
نوشته ها وخاطرات شیرین وجذاب شمارا می خوانم ولذت می برم.... آفرین برشما........
خیلی ساده وروان وگویا می نویسی.....
خرسند شدم چشم بی بی جان خوب شده
بی بی ها جواهرهای گرانبهایی هستند که ماباید قدرشونو خیلی بدونیم........
وخوشا بحال شما که چنین مادربزرگ ومادروخواهری مهربان داری.......... نازنین سئوالی ندارم وبرای شما جوان خوش نویس آرزوی تندرستی وموفقیت روزافزون می نمایم
درسته بیشترموقع ها نور همون آفتابه که ازیک گوشه ای خودشو وارد می کنه....... درباره نورهای دیگه... بایدفکرکنم
هنوزبه نتیجه نرسیدم............ بدرود نازنین دوست
دوستدار همیشگی شما سهیک
سلام
وبلگتون قشنگه . به من یه سری بزن.
سلام!
مهم نیست که چراغ روشن حیاط آقا معلم بوده .....
مهم این که اون لحظه بین خودت و خدا هیچ فاصله ای ندیدی
هر چند نور بهانه است اما ارزشش و داشته!
شاید همین جوری یه روزی بتونی نوری که بی بی می دیده رو ببینی!
موفق باشی
صدر
سلام همسایه ی آقا معلم
:)
امیدوارم چشمای بی بی عزیزت توان سابقو پیدا کنن و همیشه سایشون بر سرتون باشه
...
در مورد کامنتت باید بگم که اگه اون متنو کامل نخونده باشی بهت حق می دم
چون خیلی طولانیه
خودمم هنوز وقت نکردم کامل بخونمش ببینم چی نوشتم توش !!
:)
اما
با تموم حرفایی که برام نوشتی موافقم
راستش می خواستم آدرس پستهای قبلیمو که تقریبا همه ی اون حرفاتو توش نوشته بودم برات بنویسم
اما دیدم وقتی خودت به این خوبی تحلیل می کنی دیگه نیازی به این کار نیست
:)
سربلند بمونیم و ایرونی
وای وای وبلاگشو چه خوشمل شده...............مبارکه:*
سلام سروناز خانوم
نظر قشنگتو دیدم خوشحالم که از وبلاگ خوشت اومده
در ضمن قالبتونم خیلی خوب شده
لینک رو هم گذاشتم وبلاگ هم آپدیته اگه یه سری بزنید خوشحال می شم در ضمن اگه آقا معلمو دیدین سلام منو حتما برسونید
سلام
سر شما و بیبی سلامت.
چراغ خونهی مردم رو هم نیگا نکنین! زشته! چه خاصه آقا معلم!
پیروز باشی.
سلام خواهر کوچولوی من می بخشی که مدتی نیومدم و بهت سر نزدم. در مورد مطلبت باید بگم نباید نگران باشی. همه چیز رو نیشه با چشم دید. باید خدا رو با قلبت احساس کنی اگه خوب به اتفاقاتی که برات میفته دقت کنی خوب متوجه میشی که چقدر خدا مواظبته. البته خیلی مواقع ما بی انصافی میکنیم و میگیم مثلا : از خیابون داشتم رد میشدم که نزدیک بود یه ماشین بهم بزنه ولی ( شانس آوردم ) که بهم نزد. نمیگیم ( خدا بهم رحم کرد ) این یه مثال کوچک بود .
و قس علی هذا ....
موفق باشی
سلام اره هنوز پاهام دردمی کند. همه کهمثل شما زرنگ نیستند. بای
سلام
امیدوارم سالم و سرحال باشی
بازم به سر بزن خوشحال می شم
سلام....
به مسیح بگو که خواهرم هستی...
....نه همسایه...
سلام
انشا الله یه روز بی بی بشی .اون وقت نوه هات راجع به شما بنویسن.
فکرشو بکن بی بی سرو .جالب میشه
موفق باشین
حق نگهدارتون
نگارشت خیلی خوبه ادامه بدی یه چیزی میشی اگه ترشی نخوری
سلام خواهر کوچولوی خودم
:)
نوشته هات رو دوست دارم
...
سلام آبجی کوچولوی آقا معلم
:)
آبجی کوچولوی آقا معلم مسلما آبجی مسیح هم هست
سلام مسیح عادی بر عادل بزرگوار
:)
سربلند بمونیم و ایرونی
براى همدردى این وبلاگ رو ببینید:
www.delavar33.blogfa.com