سلام دوستای گلم اینم یه شعر واسه همتون .امیدوارم که خوشتون بیاد
من اسیر قفس بی کسیم
که به هر صبح و غروب
به امید تو عزیزم که بیایی
ومرا با دلی ساخته از سادگی آزاد کنی
ولی افسوس که جز خوابی نیست
که در اندیشه فرسوده من نقش و نگاری بگرفت
شد امید
تا که بیننده دیدار تو معشوق شوم
و دل مرا تیشه فرهادی زد تا که در مجلس شیرینی تو خرد شوم
من اسیر قفس بی کسیم
ولی افسوس دگر امیدی نیست
جز دو دیده که به پایان غم انگیز امید می نگرد
و دو تا دست که از مهر و محبت خالیست
ودلی سرد که همرنگ شب بی ماه است
دگرم چیزی نیست
دزد بی عشق زمان لختم کرد
دگر امیدی نیست
جسم بی مهر به مرگ می سپرم
تا که در موزه تاریک زمان جای دهند
از داداش دومیه این شعر
سروناز نازنینم درود بر شما وبلاگت زیبا و قلم دلتنگی هایت تواناست برای تو نازنین بهترین آرزوها را دارم..واز شروع توام با موفقیت تو بسیار خرسندم...بدرود
آفرین خواهر کوچولوی من.............................. به داداشت هم سر بزن ببین چه لو گو های قشنگی میسازه
وووووووووووووووووووو سلام
اینجا چه خوشگل شده سروی جونم آفرین خوشم اومد خوش بحالت که بلدی چیکار کنی .
بهت تبریک میگم سلیقت خیلی خوبه به داداش عادلت رفتی ((:
خواهر کوچولو
سلام
آمدیم عالی بود . دوباره و صد باره هم می آیم . خدا مدد کار
سرو مثل اینکه سرت شلوغه از ما یه خبری بگیر