خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

سلام  

اول: 

همه خوبین؟ 

منم خوب خوبم!!!! 

هیچیم نیست! 

خود خودمم. فقط یه کمی همچین بگی نگی یه کم ترس برم داشته! 

ترس از چی؟ از خودم از زندگیم. از وبلاگم!! 

راستش از وقتی که فهمیدم اینجا رو آدمایی میان می خونن که منو می شناسن،ترسیدم. از خودم. از نوشته هام. من آدم بی پروایی هستم و بودم و ترسیدم این اخلاقم، باعث بروز مشکلات بشه. من هنوزم خواهر کوچولو ام. بزرگ نشدم و نمیشم. هیچوقت. هنوزم همون دخترم با همون اخساست کودکانه. هنوزم از دیدن گلا و درختا ذووق می کنم. هنوزم دوست دارم بهترین چیزا مال من باشه. هنوزم مثل بچه کوچولو ها دوست دارم که دوستام فقط و فقط مال من باشن. آه چقدر حرف رو دلم مونده که نزدیک به یه سال میشه که می خواستم بیام و اینجا بگم و ترسیدم. از خودم. از آدمایی که دور و برم هستن. منو از اینجا دور کردن اصلا خوب نبوده. اینجا جاییه که من توش خودمو پیدا می کنم. اینجا جایی بوده که احساس آرامش می کنم توش. اینجا یه جای امن بوده برای من. یه جایی که فقط و فقط مال من بود!!! 

قدیما همیشه بر این باور بودم که اینجا ربطی به دنیای واقعی من و شخصیت واقعی من و خونواده ام نداره. اینجا من فقط و فقط سرونازم و خواهر کوچولوی همه دوستایی که میان اینجا. اما ربط دادن. دنیای کودکی هام رو ربط دادن به واقعیت.  

بارها گفته ام  و بار دگر می گوییم: اینجا این وبلاگ یه چیز جدا از واقعیت هاست. روابطی که اینجا وجود داره، واقعی نیستن. صمیمیت های اینجا رو با واقعیت درگیر نکنید. خواهش میکنم. 

می خوام خودم باشم. نمی گم اینجا من نیستم. نه اینجا منم. به عنوان خواهر کوچولو. همون کسی که روانشناسا بهش می گن کودک درون. اینجا اونه که می نویسه. کودک دورنی که آدم بزرگ واقعی منو هدایت میکنه و هر چند کودکه و کارای بچگونه زیاد می کنه اما به وقتش و در جاهایی که لازمه  عاقل میشه.   

می خوام بگم از خودم از کارام. از احساساتم. خود خواهم؟ آره بذارین باشم. بذارین فقط و فقط به خودم فکر کنم. وقتی درگیری های خودم با خودم حل شد، میشم یه دختر خوب و مهربون. کسی که به همه فکر می کنه و مشکلات همه رو حل میکنه. اما باید یه جا رو که خودم باشم؟ 

آآآه. چقدر دلتنگ بودم و نمی دونستم. چقدر به این جا نیاز داشتم و خودمو محروم کرده بودم. وای بر من! وای بر من! وای... 

خوشحالم. خوشحالم که حرفامو زدم. خوشحالم که دوباره خودمم.  

ممنونم. ممنونم که میاین و منو خواهر کوولوی خودتون میدونین.  

خوشحالم که شما رو دارم.  

دوستتون دارم.  

نظرات 14 + ارسال نظر
آقا موشه پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:25 ب.ظ

ایوووووووووووول ایوووووول داش سرویو ایول
سلاااام بر خواهر کوشولوی خود خودم
این دنیا جون میده واسه اینکه آدم خود خودش باشه به دور از همه باید ها و نباید های دنیای واقعی!!
هرکسی یه درونیاتی واسه خودش داره دنیای تخیلات که با اون میتونه دنیای واقعیشو شکل بده حالا چه کودک درون باشه چه آقاموشه ویا روح خبیث جون یعنی بدونه اینا هیچکی نمیتونه دوام بیاره
خوشحالم که خواهرکوچولویی که همیشه از خاطرهاش میگفت دباره برگشته از نخلستون از درس دادن به بچه افقانیه خواهر کوشولوی مهربونی که همیشه کلی گردو پنیر برا منو روح خبیث جون میاورد

راستی معذرت اگه خیلی کم کامنت میزارم باور کن هیچ جا نمیرم فقط خونه ما حتی وب خودمم دیر به دیر باز میکنم نمیدونم شاید این دنیامو گم کردم نمیدونم چی شد که دیگه نتونستم بنویسم آقا موشه هم خاطره شد !! حتی دیگه کامنتم نمیتونم بنویسم شایدم به خاطر اینکه شماها هم کم رنگ شدین !
ولی اگه پایه باشی دباره اینجارو سروسامون میدیم میشیم همون دوستای شاد که همیشه از خوبیا و درد دلاشون مینوشتند

تنها پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام
حال شما
بابا ول کن این حرفارو نمیشه از دیگران انتظار داشت و اینو بدونید شخصیت و رفتار آدما این نیست که در یک دنیا مجازی داره مطلب
می نویسه وما تمام کسانی که اینجا میاییم مطمئن باشید بی ربط بودن این دو دنیا را درک می کنیم و هیچ تاثیری روی شخصیت واقعی شما ندارد البته این استعداد و نعمت در خیلی ها وجود ندارد به راه خودتان ادامه دهید با تلاش و شور بیشتر و از دست کسانی دلگیر شوید که ازشون انتظار دارید
موفق باشید

مجتبی پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://ververehgis.cn

هنوزم دوست دارم بهترین چیزا مال من باشه. هنوزم مثل بچه کوچولو ها دوست دارم که دوستام فقط و فقط مال من باشن

می‌دونی ؟ کودک درونم می‌خواد و نمی‌شه

قلبم درد می‌کنه ! دور روزه کارم فقط شده خوابیدن که حداقل بیهوش باشم و یادم نیاد که چقدر سینه ام سنگین شده

امروز دو بار کابوس دیدم ٬ اوضام خرابه

فعلا ریکاوری ...

فعلا فقط یه مرده متحرک ...

پرنده تنها پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 06:16 ب.ظ http://parande-tanha.blogsky.com

به چه عجب اومدی ...
اینم که گفتی معضلیه ها ، آدمایی که میشناسن میان میخونن ...
این که پرسیدی کی سبز میشه کی اشو نمیدونم ...

صدر پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:46 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام٬
نمی دونم چی شده که ایندفعه خواهر کوچولوی ما حرف های آدم بزرگا رو می زنه ( حرف های آدم بزرگا با حرف های بزرگ فرق داره :جهت اطلاع) اما من خودم یه دیدگاه دارم که مال مال خودم اون هم تو این فضا که حکم حیات خلوت احساسات صاحبشون و داره : ( »» خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....) من به دنیای مجازی خودم اینجوری که گفتم نگاه می کنم .
آدم ها همیشه چهار دستن :
مجازین تیریب واقعی می ذارن
واقعین تیریب مجازی می ذارن
مجازین تیریب مجازی می ذارن
واقعین تیریب واقعی می ذارن
می دونی رمز ماندگاری آدم ها تو این فضا تو کدوم یک از اون چهارتا دسته هست ؟!
ولی کلا این حرف ها رو بذار کنار : ارزش صفای روح و کلام شیوای کودکانه ات را بدان.
آدم بزرگایی که هنوز می تونن با دوران کودکیشون بزرگی های بزرگی رو خلق کنن همیشه جاری و با صفا باقی می مونن.
موفق باشی
صدر

شاذه شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:29 ق.ظ

سلام
خوشحالم که برگشتی. امیدوارم بعد از این بتونی راحت راحت خودت باشی

داداش کوچولو شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 03:20 ب.ظ http://dor.blogsky.com

سلام. خیلی خوبه که آدم خودش باشه اونجور که دوست داره ولی بعضی وقتا نمیشه بهتر بگم بعضی خصلت ها هست که از نظر خودت شاید مشکلی نداشته باشه ولی شاید هیج جا نباشه که بروزش بدی. چون هیچ کس نیست که اونطور بخوای درکت کنه خلاصه یه چیزی باقی میمونه که براش عجیب باشه. پس باید بعضی وقتا مخفیش کنی
منظورم تو نیستیا
موفق اشی

فرز یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ق.ظ

فرز یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:13 ق.ظ

سلام عزیزم
راستشوبخوای منم میخوام بیام تو دنیای شما چون واقعا احساس میکنم بهش احتیاج دارم دیگه خسته شدم از نقش بازی کردن تو این دنیا

دایی یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:30 ق.ظ

دایی یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:32 ق.ظ

سلام
خیلی روان و شیوا
اره خودتو درگیر حرف اینو اون کردن هیچ دردی رو دوا نمی کنه

صفا دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام.بنویس ونترس.نیگا نکن کی میخونه.به این نیگا کن چه حرفایی روی صفحه قلبت حک شده که باید اونارو بزنی. خودت باش. اگه خودت نخوای کسی نمی تونه به زور به دنیای کوچیکی که خودت نقاشیش کردی وارد بشه. موفق باشی

وحید چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.arinoos.blogsky.com

بازم سلام
کاملا موافقم و به نظرم وقتش رسیده که یاد بگیریم که همه چیز را همون طور که هست دوست داشته باشیم و در پی تغییر چیزی نباشیم.
به جای دیدن هم قالب وبلاگ هم رو ببینیم.
به جای شنیدن صدای هم.صدای دل هم رو بشنویم.
به نظرت این قشنگ نیست؟
فعلا...

یک دوست سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 ب.ظ

سلام جگر خوبیموفق باشی جیگرخانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد