خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

اول: 

سلام  

فقط یه سلام. همین و بس! 

هیچ خبر خاصی نیست! هیچ چیز خاصی نیست. روزگار و روزها میگذرند، بی آنکه بدونم چجوری و واسه چی؟ 

همین . بس! 

چه دوستان خوبی هستند کاغذها! وقتی که تن سفیدشان پر از خشم های من میشود، وقتی پذیرای دردهایم می شوند، فقط سکوت می کنند و با سکوت به من می فهمانند که : بنویس، بگو، بزن، فقط دور نیانداز مرا! حتی به مچاله شدنشان نیز اعتراضی ندارند!  

دوم:مثل همون اولی هیچ خبری نیست! برو دانشگاه، کلاس، خونه،دوباره کلاس، خونه و ... همینجوری می گذره! 

دلم برای خونمون تنگ شده یه کمی! فکر کنم الان سبزی های مامانم بیرون اومده باشن و گلهای باغچه هم همشون گل کرده باشن! 

بی خیال! 

 

سوم: 

نی نی کوشولوی ما به دنیا اومد! دوباره نه سه باره خاله شدم!یه پسر گل پسره که اصلا هم تپلی نیست عکسشو دارم ولی الان همرام نیست و الا حتما میذاشتم تاببینینش که چقدر خوشگله! 

 

چهارم: 

چه میهمانان بی در دسری هستند مردگان! 

نه به دستی ظرفی را چرک می کنند  

نه به حرفی دلی را آلوده 

تنها به شمعی قانع اند و اندکی سکوت.... 

                                                                                          زنده یاد حیسن پناهی

پ.ن: زیاد به دل نگیرین. این روزا با خودم درگیری زیاد پیدا کردم. 

«توی هستی پیچ اضافه آوردم، نمی دونم این پیچ،مال بوده یا نبود!»