خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

ساعت

سلام

نمی دونم چرا همیشه از ساعتا خوشم میاد. فک کنم قبلا هم در باره ساعت نوشتم اینا.

میدونین آخه ساعتای خونه ما همیشه جالبن و کارای عجیب و غریبی می کنن.

یه ساعتی داشتیم که همیشه وقتی باتریش (باطریش) تموم میشد دقیقا روی ساعت 20 دقیقه با 11 بود!!!

آخرشم خراب شد و من نفهمیدم چرا اینجوریه.

توی حال خونمون انگار از جاشه که ساعتا همیشه 10 دقیقه جلو میرن! هی ما می کشیمشون عقب هی اونا درست 10 دقیقه جلو میرن و دیگه روال عادی رو پیش میگیرن! اولا فکر می کردیم که ساعته خرابه یا سیستمش اینجوریه ولی بعدا که یه ساعت دیگه رو اونجا زدیم دیدیم نه! فکر کنم یه میدان مغناطیسی اونجا باشه که اینجوری می شه!

یه خاطره دیگه که از ساعت دارم اینه که یادمه چند سال پیش یه ساعت مچی داشتم که ثانیه شمار نداشت! نه اینکه افتاده باشه ها نه خودش از اول نداشت. بعدشم من این ساعتمو خیلی دوس داشتم همیشه وقتی از خواب بیدار میشدم، یعنی قبل از اینکه از خواب پا شم تصویر ساعتم تو ذهنم میومد و همینکه بیدار می شدم و به ساعتم نیگاه می کردم میدیم که زمان رو دقیقا همونجوری که بود من دیده بود! فک کنم ساعته با من تله پاتی داشته.

یه ساعت کوکی خونه بی بی هم بود که خیلی باحال بود. چند سال بود که خراب شده بود ولی خب یه کمی که کوکش کردیم و اول کج میذاشتیمش بعدا درست میذاشتمش خوب کار می کرد. فکر کنم هنوزم دوباره داره کار می کنه. بی بی همیشه از اون ساعته در عجب بود که جوری بعد اینهمه سال دوباره کار می کنه!!!

همین دیگه چیزی دیگه یادم نمیاد

نتیجه اخلاقی:

ساعتا با من در رابطه هستن که همش درست میشن!!!!(اعتماد به نفس بالا)