خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

دزدی

کنار خونه ی  ما همیشه سبزه زاره

دشتاش پر از بوی گل اینجا همش بهاره

دل وقتی مهربونه شادی میاد می مونه

خوشبختی از رو دیوار پر می کشه تو خونه

ادامه ی شعر رو فقط به خاطر داداشم (آقای زوون حلزون ) نوشتم البته قصد هم داشتم  که توی این پست بنویسم .

ببخشید سلام

امروز کلی حرف دارم که بگم

اول:

دختر خاله ام الطاف هم اومده خونه بی بی و با من همخونه شده حالا شدیم دوتا بچه بد . اون هم همسن منه البته اون یه ماه و نیم از من بزرگتره .منو که دید اومدم درس بخونم جو گرفتش اونم اومد

روز اولی که اومده بود یه پیشنهاد عالی دادم اونم قبول کرد کلید انباری قدیمی بی بی رو برداشتیم و رفتیم و توی هر چی صندوق قدیمی بود رو گشتیم کلی چیز جالب بود یه مدرک سال پنجمی بود که عکس خاله ام حلیمه روش بود  . وای چقدر کوچیک بودو بامزه موهاش رو بافته بود و چهره ی معصومی داشت . یه صندوق بود که قفل بود. حس کنجکاوی و شیطونیم داشت فوران می کرد حیف که هر چی گشتیم نتونستم کلیدش رو پیدا کنم . آخرش کشف می کنم که اون تو چیه که درش قفله . قابل توجه بچه های آشنا ما رو لو ندین ها پیش بی بی آخه اون خبر نداره.

دوم:

دیروز رفتم بشت بام نوردی .آخه می دونیم یه درخت کنار توی باغچه هست که میوه هاش روی بشت بومه هنوز ولی سبزه ولی خوب به هیجانش می ارزید که میوه نرسیده بخوریم

یه در چوبی قدیمی رابط بین دو بوم خونه بود ترسیدم که بشکنه و از روی در رفتم اون ور . خوشمزه نبود زیاد ولی چون دزدی بود می ارزید و مزه میداد .

سوم :

میگن که دل به دل راه داره دیگه واقعا اینو فهمیدم و بهش ایمان آوردم

چند روز بیش داشتم نظر های مطلب دوتا قبل رو می خوندم و دلم واسه نظرهای داداشم تنگ شده بود رفتم و اولین نظر ها رو خوندم دلم خیلیدلم براش تنگ شد با خودم میگفتم که یعنی اون وبلاگ منو یادش رفته که دیگه نمی یاد؟ می خواستم واسش یه نظر بلند بالا بنویسم یا هم توی وبلاگ بنویسم . تا اینکه این دفعه که نظر ها رو خوندم شوکه شدم واقعا خوشحال شدم (برای کسب اطلاع بیشتر به نظرات بست قبلی مراجعه کنین). اینه که من می گم به این حرف ایمان بیدا کردم .

تا یه روز دیگه ..........

خدا حافظ