خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

خواهر کوچولو

خواهرکوشولو

بنام وجودی که وجودم ز وجودش به وجود آمده است

سلام دوستای گلم اینم یه شعر واسه همتون .امیدوارم که خوشتون بیاد
من اسیر قفس بی کسیم
   که به هر صبح و غروب
به امید تو عزیزم که بیایی
ومرا با دلی ساخته از سادگی آزاد کنی
ولی افسوس که جز خوابی نیست
که در اندیشه فرسوده من نقش و نگاری بگرفت
شد امید
تا که بیننده دیدار تو معشوق شوم
و دل مرا تیشه فرهادی زد تا که در مجلس شیرینی تو خرد شوم
من اسیر قفس بی کسیم
ولی افسوس دگر امیدی نیست
جز دو دیده که به پایان غم انگیز امید می نگرد
و دو تا دست که از مهر و محبت خالیست
ودلی سرد که همرنگ شب بی ماه است
 دگرم چیزی نیست
دزد بی عشق زمان لختم کرد
دگر امیدی نیست
جسم بی مهر به مرگ می سپرم
تا که در موزه تاریک زمان جای دهند
از داداش دومیه این شعر